گنجور

 
خالد نقشبندی

از بس که ز صهبای هوس بیخود و مستم

بیرون شده سر رشته ادراک ز دستم

در معرکه نفس بسی پای فشردم

بفریفت مرا عاقبت و داد شکستم

هر لحظه پرستید و تبسم بنماید

خواهد که کند رو سیه از عهد الستم

با فضل تو ای مفضل جان بخش خطا پوش

پیوستم و از غیر تو امید گسستم

اضعاف گنه می کنم از توبه خجالت

خالد ز پس بیخودیم توبه شکستم

 
sunny dark_mode