صبح چو دم برآورد همرهی صبا کنم
در خم زلف او روم عقده به عقده واکنم
دل ز گشاد ابرویش رفته به چاه غبغبش
چنگ به چین زلف او گر نزنم خطا کنم
کی شود این کمان به زه؟ ره گر هست بر گره
تیر فلک نمی هلد عقده ز هم جدا کنم
جز به عنایت و کرم اجر عمل نمی دهند
یار به مدعا شود، کار به مدعا کنم
همدم باد صبحدم، بی خود و مست می روم
گر به درخت گل رسم، پیرهنش قبا کنم
نذر رضای اوست جان، وقف ارادتش روان
عمر اگر وفا کند، حق وفا ادا کنم
شعله نار اگر شود، در دل موم در شوم
کوشم و پر برآورم تازم و جان فدا کنم
نامه بری گر آورد، نامه ای از دیار او
بس که ز مهر سایمش بر مژه توتیا کنم
چون به رقم ز سوی او، پاسخ نامه ام شود
بوسه به دست خود زنم، بر لب او ثنا کنم
بس که به ذوق بگذرد زندگیم به مهر او
بهر حیات خویشتن شب همه شب دعا کنم
رفته و کرده نیک و بد، عمر به عشق او گذشت
شکر کنم بدانچه شد، تا پس ازین چه ها کنم
کرده نیاز دل اثر، رام شدست با نظر
باش «نظیری » این قدر، تا به خود آشنا کنم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
جور کنی، وفا کنم، زخم زنی، دعا کنم
چون به دل تو جا کنم، باش ببین چها کنم
تو می صاف و من سبو، بی تو مرا نه رنگ و بو
از تو شوم چو کامجو، ره به نشاط واکنم
ابوتراب و بوالحسن الا، منش ندا کنم
ز تهمت نصیری اش به این و آن رها کنم
علی علی جدا کنم، خدا خدا، جدا کنم
به خود ببندم احولی که او ز خود رضا کنم
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.