گنجور

 
نظیری نیشابوری

ناله را نیست اثر کز تو شکایت دارد

ورنه ما گرم دعاییم و سرایت دارد

مرده را زنده نماید دم ما بوالعجبان

آتش از گرمی ما چشم حمایت دارد

ذوق هر مرغ به اندازه پرواز خود است

عشقبازی نبود هرچه نهایت دارد

عمل صالح و طالح به جوی نستانند

هرکجا کار تعلق به عنایت دارد

کس چه داند که همه مایه بنا بود رود

جنس نایاب خریدم که کفایت دارد

دفتر ناله ما را مگشایید ز هم

مهر درد است برو، تا چه حکایت دارد

کفر و ایمان نبود شرط «نظیری » در عشق

به تو کافر بنمایم که ولایت دارد؟

 
sunny dark_mode