گنجور

 
نیر تبریزی

کدام آیت رحمت که در جبین تو نیست

کدام لطف و ملاحت که در عجین تو نیست

از این درخت رطب در به روی خلق مبند

که کس به شهر نبینم که خوشه چین تو نیست

نه من به شهد لبت چون مگس حریصم و بس

که را که پای تعلق در انگبین تو نیست

تو به که در همه عالم قرین کس نشوی

که در جهان نکوئی کسی قرین تو نیست

نسب به یوسف مصری بری مگر به نژاد

که دل نمانده در این شهر کاو رهین تو نیست

شکست عهد تو و من خوشم بحمد الله

که روسیاهیم از زلف عنبرین تو نیست

 
sunny dark_mode