گنجور

 
کوهی

بفضل صانع کون فیکون شدم موجود

وجود یافت بیک امر عابد معبود

بشکر آنکه خدا شد مصور آدم

سری نهاد ملک پیش آدم او بسجود

بطاق ابروی آنماه جلوه ها کردم

که او ز غیب هویت نمود رخ بشهود

کنون ز شهد و شکر می شویم شیرین کام

که غیر حضرت او نیست شاهد و مشهود

ز تاب آتش رویش بسوخت هر دو جهان

تعینات گذشتند از جهان چون دود

بصد زبان همه اقرار نیستی کردند

شنو ز چنگ و رباب و نی ز بربط ورود

بدید کوهی دیوانه صبغة الله را

نه ابیض است و نه اسود نه سرخ و زرد و کبود

 
sunny dark_mode