گنجور

 
کمال خجندی

آن چه مروی است چه خوش رفتاری است

آن چه طوطی چه شکر گفتاری است

آن چه شوخی و چه شهر آشوبی

آن چه باری و چه خوش عیاری است

دل ما داشته در زلف نگاه

بنگریدش که چه خوش دلداری است

پیش چشمش لب شیرین گویی

شربتی در نظر بیماری است

عشق شیرین دهنان سهل مگیر

کار فرهاد نه آسان کاری است

سر سودای تو تنها نه مراست

هر دلی را به غمت بازاری است

بر رخت آن همه داغ از خط و خال

درد دل سوخته افگاری است

نسیه و نقد کمال از تو همین

سهم اشکی و زر رخساری است

نقد درویش اگر بی درمی است

بنده در بی درمی دیناری است

 
sunny dark_mode