گنجور

 
کمال‌الدین اسماعیل

به خدمت آمدم دی بامدادان

نبودی در وثاق مرده ریگت

گذارم بر طریق مطبخ افتاد

بدیدم لوت و پوت همچو ریگت

بخار جوع کلبی از چهل گام

به مغز من همی آمد ز دیگت

 
sunny dark_mode