گنجور

 
واعظ قزوینی

خالی ز خرد شد سر و، از نیرو تن

گوشم ز شنیدن و، دو چشم از دیدن

القصه، ز بس بهم فشرد ایامم

آبم همه رفت و، ماند ثقلی از من

 
sunny dark_mode