گنجور

 
واعظ قزوینی

کنی گر آشنای درد جهان غفلت آیین را

به چشمت چون نمک بر زخم سازد خواب شیرین را

ره عشق است، با این عزمهای سست نتواند شد

که بر آتش زدن نبود میسر پای چوبین را

 
sunny dark_mode