گنجور

 
سلمان ساوجی

چون حال دل من ز غمت گشت تباه

آویخت در آن زلف دل آشوب سیاه

ز آنسان که در آتش سقر اهل گناه

آرند به مار و کژدم از عجز پناه

 
sunny dark_mode