گنجور

 
سلیم تهرانی

چو می فروش به مینا شراب ناب کند

اشاره ای ز تنک ظرفی شراب کند

بهار رفت، چه شد جام می که می خواهد

شراب از پی گل، پای در رکاب کند

هلاک مشرب صیاد دام بر دوشم

که جای گل ز چمن بلبل انتخاب کند

در آفتاب مرا سوخت انتظار کسی

که شب به سایه ی گل، سیر ماهتاب کند

شعار دور فلک از سلیم اگر پرسی

چو آفتاب به انگشت خود حساب کند

 
sunny dark_mode