گنجور

 
سعیدا

عقل هندوی میفروش من است

گل و مل پیشکار هوش من است

داغ گل دل کباب صهبا خون

موسم برگ و عیش و نوش من است

سخن راست همچو تیر خدنگ

از بر سینه تا به گوش من است

لحن داوود و صور اسرافیل

هر دو در اصل، یک خروش من است

در «بلی» متفق ز روز ازل

دل و چشم و زبان و گوش من است

صبح ناگشته مرغ عرش دلم

پرزنان از خروش و جوش من است

سخن تلخ باده ای ناب است

همچو زنبور نیش و نوش من است

سخن حق ز عرش می شنوم

آسمان حلقه ای ز گوش من است

صوفیم ابن وقت می خوانند

روز آینده فکر دوش من است

صدف گوهر سخن امروز

ای سعیدا لب خموش من است

 
sunny dark_mode