گنجور

 
صائب تبریزی

ز آه سرد چه پرواست حسن سرکش را؟

نسیم، بال و پر سرکشی است آتش را

به خط تسلی ازان لعل آبدار شدم

که خاک می کشد از آب بهتر آتش را

ز برق شوخی او ریخت کوه قاف از هم

نهان به شیشه چسان سازم آن پریوش را؟

عنان برگ خزان دیده در کف بادست

چگونه جمع کنم این دل مشوش را؟

 
sunny dark_mode