گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
سعدی

یکی از ملوکِ عجم طبیبی حاذق به خدمتِ مصطفی صلّی‌الله‌علیه‌و‌سلّم فرستاد.

سالی در دیارِ عرب بود و کسی تجربه پیشِ او نیاورد و معالجه از وی در‌نخواست.

پیشِ پیغمبر آمد و گله کرد که: مر این بنده را برای معالجتِ اصحاب فرستاده‌اند و در این مدّت کسی التفاتی نکرد تا خدمتی که بر بنده معیَّن است به جای آوَرَد.

رسول علیه‌السّلام گفت: این طایفه را طریقتی است که تا اشتها غالب نشود، نخورند و هنوز اشتها باقی بوَد که دست از طعام بدارند.

حکیم گفت: این است موجبِ تندرستی.

زمین ببوسید و برَفت.

سخن آنگه کُنَد حکیم آغاز

یا سرانگشت سوی لقمه دراز

که ز ناگفتنش خلل زاید

یا ز ناخوردنش به جان آید

لا‌جَرَم حکمتش بوَد گفتار

خوردنش تندرستی آرَد بار

 
sunny dark_mode