گنجور

 
رفیق اصفهانی

تنی دارد بنامیزد ز جان به

نه از جان من از جان جهان به

رخی بهتر ز ماه بدر صد بار

قدی صد بار از سرو روان به

گل روئی که گوئی لوحش الله

ز گل نیکوتر و از ارغوان به

می از دست تو یک شب تا سحرگاه

ز آب خضر و عمر جاودان به

مگو زاهد به رندان خرابات

که باغ جنت از کوی مغان به

می و میخانه باشد می کشان را

ز آب کوثر و باغ جنان به

نشاید تافتن از دلبری روی

که نتوان یافتن دیگر از آن به

چو می گردد به عکس خواهش ما

نگردد بعد از این گر آسمان به

بود شعر رفیق از غیر بهتر

ولیکن گفتهٔ حافظ از آن به

 
sunny dark_mode