گنجور

 
جویای تبریزی

مرا بس بود روز دیوان عام

نبی و وصی نبی والسلام

دو ابروی او کرده جا در دلم

که دیده دو شمشیر در یک نیام

دل از صحبت همگنانم رمید

ز عرض کمال و ز طول کلام

به دوری که من گشته ام باده نوش

دهن باز مانده ز خمیازهٔ جام

 
sunny dark_mode