گنجور

 
جویای تبریزی

از عکس تو شد گرم طپش تا دل دریا

گوهر شده تبخال لب ساحل دریا

اشکم چو نهد قطره زنان روی سوی بحر

پنهان شود از شرم گهر در گل دریا

هر ذره ام آیینهٔ معشوق نمایی است

دریا شود آن قطره که شد واصل دریا

جویا نگه گرم که رو کرد سوی بحر

کز موج پر و بال زند بسمل دریا

 
sunny dark_mode