گنجور

 
یغمای جندقی

قاسم ای جشن طرب بر تو تباه

حجله عیش عروس از تو سیاه

در مکش باره سوی قربانگاه

چکند یک تن و یک دشت سپاه

به صف آرائی مژگان سوگند

به جگر کاوی پیکان سوگند

از زبان تا به پر تیر قسم

از کله تا سر شمشیر قسم

برگ میدان جدل ساز مکن

سوی ترکان چنان تاز مکن

بر خود آغوش اجل باز مکن

سوگ با سور من انباز مکن

به دل زود ملال تو قسم

به غم دیر زوال تو قسم

به تو و بوسه حورا سوگند

به من و سیلی اعدا سوگند

پخته بخت مرا خام مخواه

دانه دولت من دام مخواه

صبح حسرت سحران شام مخواه

تیره روزم سفر شام مخواه

به بیاض رخ بیضا سوگند

به سواد شب یلدا سوگند

به غریبان غم اندوز قسم

به یتیمان سیه روز قسم

ساز پیکار عدو ساخته ای

نرد وارونه جدل باخته ای

تیغ بر قطع رحم آخته ای

نه بر اعدا که به ما تاخته ای

به کمان داری ابروت قسم

به زره سازی گیسوت قسم

به تو وعزت قربی سوگند

به من و خواری اعدا سوگند

بازمان تیغ قطیعت به غلاف

ساز ده رامش پیوند زفاف

اول صلح منه برگ خلاف

آخر عیش مزن رای مصاف

به مراد دل غمگین سوگند

به امید من مسکین سوگند

به تو و خنجر خونخوار قسم

به من و دیده خونبار قسم

ذوق جان بازیت افتاده به سر

پی خونریزی ما بسته کمر

ترسمت باز نیائی ز سفر

به مخالف مگذارم مگذر

به غریبان گرفتار قسم

به اسیران دل افگار قسم

به گلوی تو وخنجر سوگند

به خروش من و اختر سوگند

کسوت عمر برآورده ز سر

خلعت مرگ در افکنده ببر

برکن این جامه کزوجان به خطر

بر تن هستی ما جامه مدر

به تو و آن جامه که بر دوش قسم

به شهیدان کفن پوش قسم

به من ودامن پر خون سوگند

به تو و جبه گلگون سوگند

راهی از مهر سوی یار انداز

بازکش رخش سفر بار انداز

رامش بزم به هنجار انداز

رزم با بهمن قاجار انداز

به تو و زنده روی تو قسم

به من و کشته کوی تو قسم

به مقامات سعادت سوگند

به سعادات شهادت سوگند

 
sunny dark_mode