گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

رندی که حریف عاشقان است

در مذهب عشق عاشق آن است

عشقست که عاشقست و معشوق

در جام جهان نما عیان است

دیوانهٔ عشق عاشق ماست

وارسته ز نام و از نشان است

آسوده ز جسم و جان و صورت

فارغ ز معانی و بیان است

آب است و حباب چون می و جام

این جام می محققان است

نوری است به چشم ما نموده

در دیدهٔ ما ببین که آن است

در مجلس عشق نعمة الله

سر حلقهٔ جمله عاشقان است

 
sunny dark_mode