گنجور

 
ظهیر فاریابی

نوبت ملکت شها بر هفت گردون می زنند

ملک عالم را به تو فال فریدون می زنند

در ازل دایم زدند و تا ابد خواهند زد

تا نپنداری شها کین نوبت اکنون می زنند

نوبت اول بهنگامی که در طشت افق

تیره شب را جامه پنداری به صابون می زنند

نی غلط گفتم سحرگاهی که نقاشان صبح

نقش تار پرنیان گویی بر اکسون می زنند

وان دوم نوبت نماز شام هنگام غروب

کز شفق گویی هوا را جامه در خون می زنند

وان سوم نوبت بگاه آنک بالای زمین

سایه بان نیلگون بر در مکنون می زنند

نام جویان از شکوه رتبتی کان در شه ست

طبل باز هیبت از بیم شبیخون می زنند

تا زشوق دولتت دانادلان روزگار

طعنه در هر نوبتی صد نوبت افزون می زنند

شد همایون عهد تو عهدی که شاهان جهان

لاف داد و دین از ین عهد همایون می زنند

ربع مسکون از چه معمور آمد؟از جرم زمین

زانک لشکرگاه تو بر ربع مسکون می زنند

کوه و هامون فخر دارد بر فلک تا در جهان

بارگاه عالیت بر کوه و هامون می زنند

هست اتابک اعظمی در مملکت میراث تو

صورتش زیبد که بر طغرای میمون می زنند

می بیادت با کرامت کرده مدغم می خورند

زر به نامت با سعادت گشته مقرون می زنند

مسند رایت ز شاخ سدره بر تر می نهند

خرگه قدرت زطاق چرخ بیرون می زنند

تا خبر در ملت از قول پیمبر می دهند

تا مثل در حکمت از کتب فلاطون می زنند

رسم این نوبت به رونق در جهان پاینده باد

تا بدرگاه تو بر پیوسته موزون می زنند

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode