گنجور

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۱۸

 

نامم هوس نگین ندارد

نظمم چو نفس زمین ندارد

همت چه فرازد از تکلف

دامان سپهر چین ندارد

هستی جز شبهه نیست لیکن

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۸۳

 

صبحی‌ که‌ گلت به باغ باشد

گل در بغل چراغ باشد

تمثال شریک حسن مپسند

گو آینه بی‌تو داغ باشد

ای سایه نشان خویش‌ گم‌ کن

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۷۷

 

دل باز به جوش یارب آمد

شب‌ رفت و سحرنشد شب‌ آمد

اشک از مژه بسکه بی‌اثر پخت

رحمم به زوال‌ کوکب آمد

بی‌ روی تو یاد خلد کردم

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۷۸

 

تاآینه‌روبروی ما بود

گلچین بهار کهربا بود

یاد دم عشرتی‌ که چون صبح

آیینهٔ ما نفس‌نما بود

فریاد شکسته‌رنگی ما

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۷۹

 

نیرنگ امل‌ گل بقا بود

امید بهار مدعا بود

کس محرم اعتبار ما نیست

آیینهٔ ما خیال ما بود

حیرت همه جا ترانه‌سوزست

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۰۳

 

وقت است‌کنیم‌گریه با هم

ای شمع شب است روز ما هم

دوریم جدا زدامن یار

چون دست شکسته از دعا هم

هستی چقدر رعونت انشاست

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۸۸

 

گر ما گوییم‌، ماکجاییم

ور تو، تو هم آن‌ کسی‌ که ماییم

پوشیدگی‌ایم لیک رسوا

عریانی لیک در قباییم

گوشیم و شنیدنی نداربم

[...]

بیدل دهلوی
 
 
sunny dark_mode