گنجور

شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷ - دیوان و دیوانه

 

یا رب مباد کز پا جانان من بیفتد

درد و بلای او کاش بر جان من بیفتد

من چون ز پا بیفتم درمان درد من اوست

درد آن بود که از پا درمان من بیفتد

یک عمر گریه کردم ای آسمان روا نیست

[...]

شهریار
 

شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹ - گل پشت و رو ندارد

 

با رنگ و بویت ای گل گل رنگ و بو ندارد

با لعلت آب حیوان آبی به جو ندارد

از عشق من به هر سو در شهر گفتگویی است

من عاشق تو هستم این گفتگو ندارد

دارد متاع عفت از چار سو خریدار

[...]

شهریار
 

شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۶ - نگین گم شده

 

گلچین که آمد ای گل من در چمن نباشم

آخر نه باغبانم شرط است من نباشم

ناچار چون نهد سر بر دامن گلم خار

چاکم بود گریبان گر در کفن نباشم

عهدی که رشته آن با اشک تاب دادی

[...]

شهریار
 

شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۶ - دالان بهشت

 

شاهد شکفته مخمور چون شمع صبحگاهی

لرزان به سان ماه و لغزان به سان ماهی

آمد ز برف مانده بر طُرّه شانهٔ عاج

ماه است و هرگزش نیست پروای بی‌کلاهی

افسون چشم آبی در سایه‌روشنِ شب

[...]

شهریار
 
 
sunny dark_mode