گنجور

اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۱۷۱ - فصل بهار

 

خیز که در کوه و دشت خیمه زد ابر بهار

مست ترنم هزار

طوطی و دراج و سار

بر طرف جویبار

کشت گل و لاله زار

[...]

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۱۸۵ - حدی

 

نغمهٔ ساربان حجاز

ناقهٔ سیار من

آهوی تاتار من

درهم و دینار من

اندک و بسیار من

[...]

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۱۹۹ - زندگی و عمل در جواب هاینه موسوم به «سؤالات»

 

ساحل افتاده گفت گرچه بسی زیستم

هیچ نه معلوم شد آه که من چیستم

موج ز خود رفته ئی تیز خرامید و گفت

هستم اگر میروم گر نروم نیستم

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۴۵ - گریهٔ ما بی اثر ناله ما نارساست

 

گریهٔ ما بی اثر ناله ما نارساست

حاصل این سوز و ساز یک دل خونین نواست

در طلبش دل تپید ، دیر و حرم آفرید

ما به تمنای او ، او به تمنای ماست

پردگیان بی حجاب ، من به خودی در شدم

[...]

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۶۵ - صحبت رفتگان (در عالم بالا)

 

تولستوی

بارکش اهرمن لشکری شهریار

از پی نان جوین تیغ ستم بر کشید

زشت به چشمش نکوست مغز نداند ز پوست

مردک بیگانه دوست سینهٔ خویشان درید

[...]

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » زبور عجم » بخش ۱۱۶ - مثل شرر ذره را تن به تپیدن دهم

 

مثل شرر ذره را تن به تپیدن دهم

تن به تپیدن دهم بال پریدن دهم

سوز نوایم نگر ریزهٔ الماس را

قطرهٔ شبنم کنم خوی چکیدن دهم

چون ز مقام نمود نغمهٔ شیرین زنم

[...]

اقبال لاهوری
 
 
sunny dark_mode