خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۳
نماند اهل رنگی که من داشتم
برفت آب و سنگی که من داشتم
به بوی دل یار یکرنگ بود
به منزل درنگی که من داشتم
برد رنگ دیبا هوا لاجرم
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۸ - قصیده
نه دل از سلامت نشان میدهد
نه عشق از ملامت امان میدهد
نه راحت دمی همدمی میکند
نه محنت زمانی زمان میدهد
قرار جهان بر جفا دادهاند
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۰ - در نصیحت و پند
بترس از بدِ خلق خاقانیا
ولیکن ز بد دِه امان خَلق را
وفا طبع گردان و ایمن مباش
ز غدری که طبع است آن خلق را
دروغی مران بر زبان و مدان
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵۴
زیان تو در سود دانستن است
توان تو در ناتوانستن است
ندانم سپر ساز خاقانیا
که نادانی اکسیر دانستن است
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶۷
وبالت نه از سر نهفتن درست
که از گوهر راز سفتن درست
مگو راست بندیش خاقانیا
همه آفت از راست گفتن درست
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۷۰
بر اهل کرم لرز خاقانیا
که بر کیمیا مرد لرزان بود
به میزان همت جهان را بسنج
که همت جهان سنج میزان بود
عیار لئیمان شناسی بلی
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۰۵ - در رثاء جمال الدین ابوجعفر محمدبن علی بن منصور اصفهانی وزیر قطب الدین صاحب موصل
جمال صفاهان نظام دوم
که گیتی سیم جعفر انگاشتش
چو قحط کرم دید در مرز دهر
علیوار تخم کرم کاشتش
دهان جهان نالهٔ آز داشت
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۷۲
ز کام نهنگان برون آمدیم
ز غرقاب دریای خون آمدیم
نه از بادیه بل ز طوفان نوح
به کشتی عصمت درون آمدیم
سه ماه از تمنای جنات عدن
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۱۲
پسر، خاندان را بود خانهدار
چو جان پدر شد به دیگر سرای
اگر شیر برجا نماند رواست
ولی عطسهٔ شیر ماند بجای
برون بیشه را شیر به میزبان
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۳۲ - در جواب مردی سروده که عنصری را بر او ترجیح داده است
به تعریض گفتی که خاقانیا
چه خوش داشت نظم روان عنصری
بلی شاعری بود صاحبقران
ز ممدوح صاحبقران عنصری
ز معشوق نیکو و ممدوح نیک
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۳۴ - شعر قاضی تنوخی
رضیت بما قسم الله لی
و فوضت امری الی حالقی
لقد احسن الله فیما مضی
کذلک یحسن فیما بقی
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۴۰ - در مرثیهٔ اسپهبد کیالواشیر
چراغ کیان کشته شد کاش من
به مرگش چراغ سخن کشتمی
گرم قوتستی چراغ فلک
به آسیب یک دم زدن کشتمی
گرم دست رفتی به شمشیر صبح
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۴۳
گر از غم خلاصی طلب کردمی
هم از نای و نوشی سبب کردمی
مرا غم ندیم است خاص ارنه من
چو عامان به نوعی طرب کردمی
اگر غم طلاق از دلم بستدی
[...]