محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۱
ای لبت زنده کرده نام مسیح
به روان بخشی کلام فصیح
چهرهای داری از شراب صبوح
همچو خورشید نیمروز صبیح
هرچه میخواهی از جفا میکن
[...]
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۹
ای قدت همچو نیشکر نازک
تنت از پای تا به سر نازک
همچو عضو تو سرو قد زیبا
همه جای تو سیم بر، نازک
از زمین ارم به آب حیات
[...]
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۲
صدامید از تو داشتم در دل
ده که از صد یکی نشد حاصل
دارم ای گل شکایت بسیار
گفتن آن حکایت مشکل
شمع حسنت فروغ هر مجلس
[...]
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۷
گشته در عشق کار من مشکل
مردن آسان و زیستن مشکل
طرفهتر آنکه نیست با معشوق
این زمان اختلاط من مشکل
نه به آن ماه رو نگه دشوار
[...]
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۱۸
ای مرا دلبر و دل آرا تو
دل من کس ندارد الا تو
روز و شب از خدا همی طلبم
که به روز آورم شبی با تو
هدف تیر بیمحابا من
[...]
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹ - در مدح شاه طهماسب صفوی
تا بدن دستگاه جان باشد
دست دست خدایگان باشد
پادشاهی که حکم او همه جا
بر سر خسروان روان باشد
شیر حربی کزو لباس حیات
[...]
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۰ - تجدید مطلع
ملک اگر جسم و عدل جان باشد
ملک و عدل خدایگان باشد
شهسواری که نعل شبرنگش
افسر شاه خاوران باشد
سرفرازی که گرد نعلینش
[...]
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵۳ - ایضا فی مدیحه
ای جهان را به دولت تو نظام
آسمان را به خدمت تو قیام
نقطهٔ پای کبریای تو راست
حیز افزون ز ساحت اوهام
آتش قهرت ار زبانه کشد
[...]
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۰
ای بلند اختر سپهر وجود
وی گران گوهر خزانه جود
به خدائی که داشت ارزانی
به تو در ملک خود سلیمانی
که اگر زین فتاده مور ضعیف
[...]
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۵ - قطعه
ای فلک آستان که خاک درت
تارک آرای خلق ایام است
وی قمر پاسبان که گرد رهت
توتیا بخش چشم اجرام است
توسن سرکش سپهر بلند
[...]
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۸ - در مدح سلطان مرادخان گوید
حبذا مرز و بوم دارالمرز
که به خلد از شرف مقابل شد
چه شرف این که چون ز اقبالش
لطف پروردگار شامل شد
میر سلطان مرادخان آن جا
[...]
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۰ - در تقاضای صله فرماید
ای به ذات کریم بیهمتا
وی به طبع سلیم بیمانند
وی به نخجیر گاه دهر تو را
شیر گردون کمینه صید کمند
ظل قدرت چو آسمان عالی
[...]
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۴ - وله ایضا
خان جم جاه پادشاه منش
ملک کامکار ملک وجود
آسمان سداد و بحر و داد
نسخهٔ لطف کردگار ودود
سر گردنکشان محمدخان
[...]
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۷ - قطعه
هرکه از بهر خواجگان زمان
گفت مدحی بهر چه خواست رسید
طبع من نیز در مدیح شما
شاعری کرد و خواجگی را دید
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۹ - قطعه
خلوت افروز گوشهٔ وحدت
علم افراز عالم توحید
آن که بود از صلاح بهر فلاح
در بلاد سداد سد سدید
وان سبک روح حلم پیشه که بود
[...]
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵۶ - در مرثیهٔ میرزا غیاثالدین
قیمتی گوهر بساط وجود
در یک دانه جلیل صدف
حضرت میرزا غیاثالدین
چاکر خاندان شاه نجف
ناگهان شاهباز روحش کرد
[...]
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵۸ - در مدح امینالدین فرماید
شهسواری که عرصهٔ گردون
بست حکمش به حلقهٔ فتراک
کامکاری که فارس قدرش
از سمک رخش راند تا به سماک
آصف دهر کش سلیمان وار
[...]
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶۹ - قطعه
سرو را از نوید خلعت خاص
بس که امیدوار گردیدم
نارسیده قبای تازه هنوز
کهنهها را تمام بخشیدم
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۷۴ - وله ایضا
صاحبا من که بهر پیشکشت
از سخن صد خزانه میخواهم
جز به آن در نمیفرستم مدح
گنج در گنج خانه میخواهم
از خدا بهر کحل بینائی
[...]
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۸۳ - ایضا در مرثیه گوید
دوش تا صبح از صوامع قدس
میشنیدم خروش ماتمیان
گفتم آیا کدام پاکنهاد
کرده آهنگ و عزم راه جنان
یکی از هاتفان غیبی گفت
[...]