گنجور

قاآنی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶

 

چونست که اسماعیل هرگه به خروش آید

هشیار رود از هوش بی هوش به هوش آید

سر تا به قدم مردم از وجد به رقص آیند

آواز دلاویزش هرگه که به گوش آید

از نغمه لب نوشش‌ صد نیش زند بر دل

[...]

قاآنی
 

قاآنی » ترکیب‌بندها » شمارهٔ ۱۰ - وله ایضاً

 

ای زلف نگار من از بس که پریشانی

سرتا به قدم مانا سامان مرا مانی

چون زنگیکی عریان زانو به زنخ برده

در تابش مهر اندر بنشسته و عریانی

هندو چو سپارد جان در آذرش اندازند

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۳۱

 

ای کعبه به ما از ما نزدیکتری امّا

در چشم شترداران دورست بیابانت

ما زخم مغیلانت مرهم شمریم امّا

بس کس که نهد مرهم بر زخم مغیلانت

قاآنی
 

قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۹۲

 

مردی که حریص آمد هرگز نشود قانع

از لقمهٔ گوناگون وز جامهٔ رنگارنگ

گویا نشنیدستی کان خواجه به زن فرمود

کای زن چکنی زینت برخیز و بنه نیرنگ

خلقی که کریه آمد از جامه نیابد زیب

[...]

قاآنی
 
 
sunny dark_mode