گنجور

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶

 

گر سیر نشد تو را دل از ما

یک لحظه مباش غافل از ما

در آتش دل بسر همی گرد

مانندهٔ مرغ بسمل از ما

تر می‌گردان به خون دیده

[...]

عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱

 

مفشان سر زلف خویش سرمست

دستی بر نه که رفتم از دست

دریاب مرا که طاقتم نیست

انصاف بده که جای آن هست

تا نرگس مست تو بدیدم

[...]

عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵

 

زان پیش که بودها نبودست

بود تو ز ما جدا نبودست

چون بود تو بود بود ما بود

کی بود که بود ما نبودست

گر بود تو بود بود ما نی

[...]

عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲

 

مرکب لنگ است و راه دور است

دل را چکنم که ناصبور است

این راه پریدنم خیال است

وین شیوه گرفتنم غرور است

صد قرن چو باد اگر بپویم

[...]

عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۷

 

تا در تو خیال خاص و عام است

از عشق نفس زدن حرام است

تا هیچ و همه یکی نگردد

دعوی یگانگیت عام است

تا پاک نگردی از وجودت

[...]

عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۱

 

هر شور وشری که در جهان است

زان غمزهٔ مست دلستان است

گفتم لب اوست جان، خرد گفت

جان چیست مگو چه جای جان است

وصفش چه کنی که هرچه گویی

[...]

عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۳

 

عشق تو قلاوز جهان است

سودای تو رهنمای جان است

وصل تو خلاصهٔ وجود است

درد تو دریچهٔ عیان است

هاروت تو چاره ساز سحر است

[...]

عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۴

 

تا عشق تودر میان جان است

جان بر همه چیز کامران است

یارب چه کسی که در دو عالم

کس قیمت عشق تو ندانست

عشقت به همه جهان دریغ است

[...]

عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۱

 

گر جمله تویی همه جهان چیست

ور هیچ نیم من این فغان چیست

هم جمله تویی و هم همه تو

و آن چیست که غیر توست آن چیست

چون هست یقین که نیست جز تو

[...]

عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۲

 

ای دلشده دلربای من کیست

از جای شدم به جای من کیست

بیگانه شدم ز هر دو عالم

واگه نه که آشنای من کیست

ره گم کردم درین بیابان

[...]

عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۳

 

در عشق قرار بی‌قراری است

بدنامی عشق نام‌داری است

چون نیست شمار عشق پیدا

مشمر که شمار بی‌شماری است

در عشق ز اختیار بگذار

[...]

عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۲

 

دل خون شد و از توام خبر نیست

هر روز مرا دلی دگر نیست

گفتم که دلم به غمزه بردی

گفتا که مرا ازین خبر نیست

زر می‌خواهی که دل دهی باز

[...]

عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۱

 

آیینهٔ تو سیاه رویی است

او را چه خبر که ماه‌روی است

آن آینه می‌زدای پیوست

کورا گه پشت و گاه روی است

آن پشت ز عشق روی گردان

[...]

عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۳

 

هر دیده که بر تو یک نظر داشت

از عمر تمام بهره برداشت

سرمایهٔ عمر دیدن توست

وان دید تو را که یک نظر داشت

کور است کسی که هر زمانی

[...]

عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۶

 

در عشق تو عقل سرنگون گشت

جان نیز خلاصهٔ جنون گشت

خود حال دلم چگونه گویم

کان کار به جان رسیده چون گشت

بر خاک درت به زاری زار

[...]

عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۰

 

تا دل ز کمال تو نشان یافت

جان عشق تو در میان جان یافت

پروانهٔ شمع عشق شد جان

چون سوخته شد ز تو نشان یافت

جان بود نگین عشق و مهرت

[...]

عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۵

 

هر دل که ز عشق بی نشان رفت

در پردهٔ نیستی نهان رفت

از هستی خویش پاک بگریز

کین راه به نیستی توان رفت

تا تو نکنی ز خود کرانه

[...]

عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۹

 

ای زلف تو دام و دانه خالت

هر صید که می‌کنی حلالت

خورشید دراوفتاده پیوست

در حلقهٔ دام شب مثالت

همچون نقطی سیه پدیدار

[...]

عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۳

 

ای مشک خطا خط سیاهت

خورشید درم خرید ماهت

هرگز به خطا خطی نیفتاد

سر سبزتر از خط سیاهت

در عالم حسن پادشاهی

[...]

عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۲

 

چون لعل توام هزار جان داد

بر لعل تو نیم جان توان داد

جان در غم عشق تو میان بست

دل در غمت از میان جان داد

جانم که فلک ز دست او بود

[...]

عطار
 
 
۱
۲
۳
۶
sunny dark_mode