گنجور

عنصری » قصاید » شمارهٔ ۴ - در مدح یمین الدوله محمود غزنوی

 

گفتم متاب زلف و مرا ای پسر متاب

گفتا که بهر تاب تو دارم چنین بتاب

گفتم نهی برین دلم آن تابدار زلف

گفتا که مشک ناب ندارد قرار و تاب

گفتم که تاب دارد بس با رخ تو زلف

[...]

عنصری
 

عنصری » قصاید » شمارهٔ ۳۷ - در مدح سلطان مسعود غزنوی

 

از دیدن و بسودن رخسار و زلف یار

در دست مشک دارم و در دیده لاله زار

بامشک رنگ دارم از آن زلف مشکرنگ

با لاله کار دارم از آن روی لاله کار

ماندست چون دل من در زلف او سیر

[...]

عنصری
 

عنصری » قصاید » شمارهٔ ۵۸ - در مدح سلطان محمود غزنوی

 

گفتم نشان ده از دهن ای ترک دلستان

گفتا ز نیست ، نیست نشان اندرین جهان

گفتم که ساعتی ببر من فرونشین

گفتا که باد سرد زمانی فرو نشان

گفتم که باد سرد زیان داردت همی

[...]

عنصری
 

عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۱۰

 

بر ماه مشک بینم و بر سنبل آفتاب

آنسال نه بحلقه و این سال نه بخواب

آنرا درنگ نی و همه سال با درنگ

وین را شتاب نی و همه سال با شتاب

آن ماه را ز عنبر سازد همی طلی

[...]

عنصری
 

عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۱۵

 

گفتم که چیست بر رخت آن زلف پر زتاب

گفتا ببوی و رنگ عبریست و مشگ ناب

عنصری
 

عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۱۸

 

نزدیک عقل جمله درین عهد باورست

کامروز همچو جهل خرد زشت و آورست

عنصری
 

عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۲۰

 

درد مرا بگیتی دارو پدید نیست

دردی که از فراق بود درد بی دواست

گنجی است عاشقان را صبر ار نگه کنی

کو روی زرد سرخ کند پشت گوژ راست

عنصری
 

عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۲۵

 

مشکین شود چو باد بزلف تو بگذرد

عاشق شود کسیکه بروی تو بنگرد

بر غالیه بماند بر عارض تو باد

گاهش برو بمالد و گه باز بسترد

گر پشت یابد از رخ تو لاله بشکفد

[...]

عنصری
 

عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۳۰

 

گولی تو از قیاس که گر بر کشد کسی

یک کوزه آب ازو بزمان تیره گون شود

عنصری
 

عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۶۰

 

سروست و بت نگار من آن ماه جانور

ار سرو سنگ دل بود و بت حریر بر

عنصری
 

عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۸۰

 

دندان و عارض بتم از من ببرد هوش

کاین در نوش طعمست ، آن ماه مشکپوش

جوشان شده دو زلف بت من بروی بر

جانم بر آتش است از آن آمده بجوش

اندر چهار چیزش دارم چهار چیز

[...]

عنصری
 

عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۹۴

 

شاها هزار سال بعزّ اندرون بزی

وانگه هزار سال بملک اندون ببال

عنصری
 

عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۱۱۶

 

زان ملک را نظام و ازین عهد را بقا

زان دوستان بفخر و ازین دشمنان شمان

عنصری
 

عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۱۱۷

 

از آرزوی روی گل و روی دوستان

زرّین شدست روی من و روی بوستان

عنصری
 

عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۱۱۸

 

چون سیم سفچه شاخ درختان جویبار

چون زرّ خفچه برگ درختان بوستان

گر بوستان بباد خزان زرد شد رواست

اندی که سرخ ماند روی خدایگان

عنصری
 

عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۱۱۹

 

دریا گر آن بود که بدو در گهر بود

دریاست مدح گوی خداوند را دهان

در زیر امر اوست جهان و جهان خود اوست

یا رب خدایگان جهانست یا جهان

عنصری
 

عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۱۲۰

 

آبست و زعفران حسد تو که حاسدت

بر چشم چشمه دارد و بر چهره زعفران

عنصری
 

عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۱۲۱

 

نا داده سود باشد و داده زیان بخلق

او داده سود بیند و نا داده را زیان

عنصری
 

عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۱۳۶

 

ای ترک میر ، فتنۀ بغما و خلخی

هم سر و مشک زلفی و هم ماه گلرخی

همچون بهار خرّم دردیده خرمی

همچون همای فرّخ بر بنده فرخی

در جادویی معلم پیران بابلی

[...]

عنصری
 

عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۱۴۰

 

جزوی و کلی از دو برون نیست آنچ هست

جز وی همه تو بخشی و کلی همه خدای

من از خدای و از تو همی خواهم این دو چیز

تا او ترا بقا دهد و تو مرا قبای

عنصری
 
 
۱
۲
sunny dark_mode