گنجور

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴

 

جز پیش ما مخوانید افسانهٔ فنا را

هرکس نمی‌شناسد آواز آشنا را

از طاق و قصر دنیاکز خاک وخشت چینید

حیف‌است پست‌گیرید معراج پشت پا را

چشم طمع مدوزید برکیسهٔ خسیسان

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷

 

در عالمی‌که با خود رنگی نبود ما را

بودیم هرچه بودیم او وانمود ما را

مرآت معنی ما چون سایه داشت زنگی

خورشید التفاتش از ما زدود ما را

پرواز فطرت ما، در دام بال می‌زد

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۱

 

تجدید سحرکاری‌ست در جلوه‌زار عنقا

صدگردش است و یک‌گل رنگ‌بهار عنقا

هرچند نوبهاریم یا جوش لاله‌زاریم

باغ دگر نداریم غیر ازکنار عنقا

سطری نخواند فطرت ز درسگاه تحقیق

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۴

 

سطر یقین به حک داد تکرار بی‌حد ما

این دشت جاده گم کرد از رفت و آمد ما

افسرد شمع امید در چین دامن شب

یک آستین نمالید آن صبح‌ساعد ما

شاید به پایبوسی نازیم بعد مردن

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۶

 

چون سروکلفتی چند پیچیده‌اند بر ما

بار دگر نداریم دل چیده‌اند بر ما

بریک نفس نشاید تکلیف صد فغان بست

نی‌های این نیستان نالیده‌اند بر ما

چون‌گوهر از چه‌جرأت زین ورطه سربرآریم

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۰

 

شوق تو دامنی زد بر نارسایی ما

سرکوب بال وپر شد بی‌دست پایی ما

درکارگاه امکان بی‌شبهه نیست فطرت

تمثال می‌فروشد آیینه‌زایی ما

زان پنجهٔ نگارین نگرفت رنگ و بویی

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۶

 

ای مردهٔ تکلف از کیف و کم برون آ

گاهی به رغم دانش‌، دیوانه هم برون آ

تا ازگلت جز ایثار رنگی دگر نخندد

سرتا قدم چو خورشید دست‌کرم برون آ

تنزیه بی‌نیاز است از انقلاب تشبیه

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۲

 

چندین دماغ دارد اقبال و جاه مینا

بر عرش می‌توان چید از دستگاه مینا

رستن ز دورگردون بی‌می‌کشی‌محال‌است

دزدیده‌ام ز مینا سر در پناه مینا

دورفلک جنون‌کرد ما را خجل برآورد

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۹

 

از پا نشیند ای کاش محمل‌کش هوس‌ها

زین کاروان شنیدیم نالیدن جرس‌ها

بازار ظلم گرم است از پهلوی ضعیفان

آتش به عزم اقبال دارد شگون ز خس‌ها

در طبع خودسر جاه سعی گزند خلق است

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۰

 

در باغ دل نهان بود از رفتگان نشان‌ها

این آتش آگهی داد ما را ز کاروان‌ها

چندان که شمع کاهد با عافیت قرین است

بازار ما ندارد سودی به این زبان‌ها

تنگی ز بس فشرده‌ست این عرصهٔ جدل را

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۹

 

مارا زگرد این دشت‌عزمی است رو به‌دریا

پرکهنه شد تیمم اکنون وضو به دریا

کرکسب اعتبارات دوری ز بزم انس است

یک قطره چون‌گوهرنیست بی‌آبرو به دریا

شرم غنا چه مقدار بر فطرتم‌گران بود

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۷

 

امشب ز ساز مینا گرم است جای مطرب

کوک است قلقل می با نغمه‌های مطرب

دریوزه چشم داریم از کاسه‌های طنبور

درحق ما بلند است دست دعای مطرب

صد رنگ آه حسرت پیچیده‌ایم در دل

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۴

 

سیر بهار این باغ از ما تمیز‌‌خواه است

اما کسی چه بیند آیینه بی‌نگاه است

در شبهه‌زار هستی تزویر می‌تراشیم

آبی‌که ما نداریم هرجاست زیر کاه است

گرد بنای عجز است زبر و بم تعین

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۰

 

همت چه برفرازد از شرم فقر ما دست

عریان تنی لباسیم کو آستین کجا دست

بی‌انفعالی از ما ناموس آبرو برد

تا جبهه بی‌عرق شد شستیم از حیادست

هرجا لب سؤالی شد بر در طمع باز

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۲۰

 

در پیچ‌وتاب‌ِ گیسو تا شانه را عروسی‌ست

سیرِ سوادِ زنجیر دیوانه را عروسی‌ست

بی‌گریه نیست ممکن تعمیر حسرت دل

تا سیل می‌خرامد ویرانه را عروسی‌ست

دریا گُهرفروش‌ست از آرمیدن موج

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۲۱

 

امروز دور صحبت وقف ستم ایاغی‌ست

قلقل ترنگ میناست از بسکه نشئه باغی‌ست

الزام و انفعال است شرط وفاق احباب

دلبستگی‌که دارند با یکدگر جناغی‌ست

از طبع نکته‌سنجان انصاف‌کرده پرواز

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۰۲

 

در ربط خلق یکسر ناموس‌کبریایی‌ست

چون‌سبحه هر اینجا در عالم جدایی‌ست

منعم به چتر و افسر اقبال می‌فروشد

غافل‌که بر سر ما بی‌سایگی همایی‌ست

وارستگی ایاغیم‌، بی‌وهم باغ و راغیم

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۴۳

 

بر دستگاه اقبال کس خیره‌سر نگردد

این‌خط نمی‌توان خواند تا صفحه برنگردد

ای خواجه بی‌نیازی موقوف خودگدازی‌ست

تسکین تشنه کامی آب گهر نگردد

حیف است موج آزاد نازد به قید گوهر

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۶۴

 

صبری‌که صبح این باغ از ما جدا نخندد

گل می رسد دو دم باش تا بر قفا نخندد

جمعیت دل اینجاست موقوف بستن لب

این غنچه را دمی چند بگذار تا نخندد

تا فکرکفر و دین‌ است چندین‌ شک و یقین است

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۸۹

 

دل از دم محبت، چندین فتور دارد

این باده سخت تند است بر شیشه زور دارد

نامحرم قضایی شوخی مکن درین دشت

کان برق بر سیاهی چشمی ز دور دارد

با انحراف هر وضع ننگ تجاهلی هست

[...]

بیدل دهلوی
 
 
۱
۲
۳
۵
sunny dark_mode