رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۲۳
گیتیت چنین آید، گردنده بدین سان هم
هم باد برین آید و هم باد فرودین
رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۲۷
آن رخت کتان خویش من رفتم و پردختم
چون گرد بماندستم تنها من و این باهو
رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۴۵
یک سو کشمش چادر، یک سو نهمش موزه
این مرده اگر خیزد، ورنه من و چلغوزه
عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۲۷
دلبر صنمی دارم شکر لب و مرمر بر
مرمر ز برش خیزد شکر ز لبش بارد
عنبر به خم زلفش عبهر به دل چشمش
خنجر سر مژگانش عرعر به قدش ماند
.......................................
[...]
عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۱۲۷
بوسه ندهد ما را ، ما را ندهد بوسه
غمگین دل ما دارد ، دارد دل ما غمگین
عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۷۲ - در تغزل
بستی قصب اندر سر، ای دوست بمشتی زر
سه بوسه بده ما را، ای دوست بدستاران
فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۱۶ - در مدح امیر ابو احمد محمد بن محمود غزنوی گوید
چون موی میان داری چون کوه کمر داری
چون مشک زره داری چون لاله سپر داری
گویی که ترا دارم، بردار ببر، لیکن
گفتار دگر داری، کردار دگر داری
دل در کف تو دادم نایافته بر زان لب
[...]
خواجه عبدالله انصاری » مناجات نامه » مناجات شمارهٔ ۲۱۵
ار دستت ز آتش بود
ما را گل مفرش بود
هر چه از تو آید خوش بود
خواهی شفا خواهم الم
خواجه عبدالله انصاری » طبقات الصوفیه - امالی پیر هرات » بخش ۶۴ - و من طبقة الثانیه سمنون بن حمزة البغدادی
کان لی قلب اعیش به
ضاع منی فی تقلبه
رب!فاردده علی، فقد
عیل صبری فی تطلبه
واغث، مادام بیرمق
[...]
خواجه عبدالله انصاری » طبقات الصوفیه - امالی پیر هرات » بخش ۱۷۲ - مناجات:
اذا ادعی العارفون معرفةً
اقر بالجهل ذاک معرفتی
و من قال قادر بقدرته
ظهرت بالعجز ذلک مقدرتی
ومن رآی وجده و وصلته
[...]
لبیبی » ابیات پراکنده در لغت نامه اسدی و مجمع الفرس سروری و فرهنگ جهانگیری و رشیدی » شمارهٔ ۱۰۴ - به شاهد لغت مستی بمعنی گله کردن
باده خور و مستی کن مستی چه کنی از غم
دانی که به از مستی صد راه یکی مستی
منوچهری » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۴۳
می ده پسرا! برگل، گل چون مل و مل چون گل
خوشبوی ملی چون گل، خودروی گلی چون مل
مل رفت به سوی گل، گل رفت به سوی مل
گل بوی ربود از مل، مل رنگ ربود از گل
در زیر گل خیری آن به که قدح گیری
[...]
منوچهری » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۶۱ - در مدح سلطان مسعود غزنوی
خواهم که بدانم من جانا که چه خوداری
تا از چه برآشوبی، یا از چه بیازاری
گر هیچ سخن گویم با تو ز شکر خوشتر
صد کینه به دل گیری، صد اشک فروباری
بدخو نبدی چونین، بدخوت که کرد آخر
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۵۱ - ستایش شهریار
ای تاخته از غزنین ناگه زده بر سقسین
چونان که به صید اندر بر کبک زند شاهین
در زیر عنان تو آن ابر فلک جولان
در زیر رکاب تو آن برق نجوم آگین
بر باره چو گردون رانده همه شب چون مه
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۰۸ - مدح دیگر از آن پادشاه
گر چون تو به چینستان ای ترک نگارستی
پیوسته به چینستان ای ماه بهارستی
گر نه همه زیبایی با قد تو جفتستی
گر نه همه دلجویی با روی تو یارستی
آن زلف سیه گر نه هم بوی بخورستی
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۱۶ - بهار نو
ملک نو و شاه نو نوروز و بهار نو
هر ساعتی از دولت پیدا شده کار نو
آسوده جهانداری در سایه عیش خوش
پوشیده شهنشاهی از ملک و شعار نو
ای بر تو ثنا کرده تاج زر و تخت زر
[...]
امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۱۰۷
ترکیکه دو لب شیرین چون شهد و شکر دارد
دو دایرهٔ مشکین بر طرف قمر دارد
خط بر رخ اوگویی بر ماه زره دارد
دل در بر اوگویی در سیم حَجَر دارد
سیّ و دوگهر بینم در تنک دهان او
[...]
امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۱۶۵
بر طرف مه از عنبر چنبر کشد آن دلبر
هرگه که کشد چنبر بر طرف مه از عنبر
دارد سمن و نسرین در سنبل مشکآگین
دارد گهر و پروین دربُسّد جانپرور
چون چهره کند پیدا زیبا نبود دیبا
[...]
امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۷۳
ای دو رخ تو پروین وی دو لب تو مرجان
پروینت بلای دل مرجانت بلای جان
پشتم شده چون گردون اندر پی آن پروین
چشمم شده چون دریا اندر غم آن مرجان
دودی است مگر خطتگلبرگ در آن پیدا
[...]