صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱
ای در طلبت صد چاک از غصه گریبانها
خونها ز غمت جاری از دیده به دامانانها
در زواویه هجرت بنشسته به خون دلها
در بادیه عشقت سر کرده قدم جانها
آلوده به خون باشد از پای مجانینت
[...]
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۲ - قصیده عشقیه
مسجود ملک آدم عشقست جمالت را
بر خیل رسل اقدم عشقست جمالت را
ای نوح نبی الله ای کشور دین راشه
ای رهبر هر گمره عشقست جمالت را
ای شه که جلیلستی بر خلق دلیلستی
[...]
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۱۷ - غدیریه در مدح زوج بتول ابن عم رسول علی علیهالسلام
امروز من اندر سر سودای دگر دارم
درباره میخوردن تجدید نظر دارم
خشت از سر خم خواهم یکمرتبه بردارم
سرهشته در آن نوشم تا هوش بسر دارم
در میکده مست افتم بیزحمت هشیاری
[...]
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۱
نتوان به مثل گفتن خورشید درخشانت
زیرا که بود شمعی خورشید در ایوانت
گفتی کشمت در خون بشتاب که میترسم
اغیار کنند ایجان از گفته پشیمانت
صد سنک جفا هر دم گردون زندش بر سر
[...]
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۱
نتوان به مثل گفتن خورشید درخشانت
زیرا که بود شمعی خورشید در ایوانت
گفتی کشمت در خون بشتاب که میترسم
اغیار کنند ایجان از گفته پشیمانت
صد سنگ جفا هر دم گردون زندش بر سر
[...]
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۴
نالیدن مهجوران سوز دگری دارد
حرفی که ز دل خیزد بر دل اثری دارد
گویند نیارد زد کس با تو میگلگون
ممکن بود اینام ا خون جگری دارد
حال دل من میپرس از ناوک مژگانت
[...]
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۵
بنشین ببرم جانا تا از سر جان خیزم
جان و سر و دین و دل اندر قدمت ریزم
هرگه که تو بنشینی با غیر من از غیرت
برخیزم و بنشینم بنشینم و برخیزم
دانم ز چه ننمایی آن چشم سیه بر من
[...]
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۰
عمریست که در هجران میسوزم و میسازم
با این غم بی پایان میسوزم و میسازم
در بزم فراق ای دوست شب تا بسحر دایم
چون شمع سرشک افشان میسوزم و میسازم
بی روی تو شد عالم زندان بلا بر من
[...]
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۳
ای زال جهان تا کی جان کندن و نوازدن
وان زادهٔ نوزاده در دست اجل دادن
یکیک ز بطون فرزند آوردن و پروردن
لک لک پی بازیچه زی جنگ فرستادن
از شوی فلک بگسل پیوند زناشوئی
[...]
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۰
عشقت سپرد از دل دیوانه بدیوانه
این گنج کند منزل ویرانه بویرانه
در مجلس ما دلها بخشند بهم صهبا
می دور زند اینجا پیمانه به پیمانه
می با همه نوشیدم یک میهمه جا دیدم
[...]
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » ماده تاریخها و قطعات مناسبتی » شمارهٔ ۷۴ - تاریخ وفات شاعر فاضل
سرچشمهٔ عرفان بود الحق دل سودائی
میرست گل حکمت ز آب و گل سودائی
انوار سهیلی را شد نازم وزین عالم
تحصیل چنین نامی شد حاصل سودائی
حق خواست نماید طی این راه سعادت را
[...]