گنجور

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۰

 

بگشا به تبسم لب شیرین شکربار

کز تنگ دهانت به شکر تنگ شود کار

یک قوم ز ابروی تو در گوشهٔ محراب

یک طایفه از چشم تو در خانهٔ خمار

از تابش رخسار تو یک شهر بر آذر

[...]

فروغی بسطامی
 

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۹

 

ای خواجه برو بندهٔ آن زهره جبین باش

در بندگی خاک درش صدر نشین باش

یک چند به گرد حرم و کعبه دویدی

یک چند مقیم در می‌خانهٔ چین باش

بگذر ز سر عقل و قدم نه به ره عشق

[...]

فروغی بسطامی
 

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۷

 

خاک سر راهت شدم ای لعبت چالاک

برخیز پی جلوه که برداریم از خاک

از عکس رخت دامن آفاق گلستان

وز یاد لبت خاطر عشاق طربناک

هم زخم ز شست تو شود مایهٔ مرهم

[...]

فروغی بسطامی
 

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۰

 

در عالم عشق تو نه کفر است و نه اسلام

عشاق تو فارغ ز پرستیدن اصنام

آن جا که جمال تو نه تغییر و نه تبدیل

وان جا که وجود تو نه آغاز و نه انجام

در مژده گذر کن که دمی در بدنش روح

[...]

فروغی بسطامی
 

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۸

 

چندان به سر کوی خرابات خرابم

کاسوده ز اندیشهٔ فردای حسابم

گر کار تو فضل است چه پر وا ز گناهم

ور شغل تو عدل است چه حاصل ز ثوابم

افسانه دوزخ همه باد است به گوشم

[...]

فروغی بسطامی
 

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۹

 

جانی که خلاص از شب هجران تو کردم

در روز وصال تو به قربان تو کردم

خون بود شرابی که ز مینای تو خوردم

غم بود نشاطی که به دوران تو کردم

آهی است کز آتشکدهٔ سینه برآمد

[...]

فروغی بسطامی
 

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۵

 

یک باره گر از سبحه در انکار نبودم

از زلف بتان صاحب زنار نبودم

تا رطل گران از کف ساقی نگرفتم

سرمست و سبک روح و سبک بار نبودم

روزی ز قضا قسمت من خون جگر بود

[...]

فروغی بسطامی
 

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۶

 

دیری است که دیوانه آن چشم کبودم

سرمستم از این بادهٔ دیرینه که بودم

از روی فروزندهٔ او پرده فکندم

از کار فروبستهٔ دل عقده گشودم

بینایی من در رخش از گریه فزون شد

[...]

فروغی بسطامی
 

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۹

 

دوش از لب نوشش سخنی چند شنیدم

کز نوش لبان رشتهٔ پیوند بریدم

چندی به هوس بر در هر خانه نشستم

عمری به طلب بر سر هر کوچه دویدم

بر دامن او بند نشد دست مرادم

[...]

فروغی بسطامی
 

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۲

 

دوش از در می‌خانه کشیدند به دوشم

تا روز جزا مست ز کیفیت دوشم

چشمم به چه کار آید اگر ساده نبینم

کامم به چه خوش باشد اگر باده ننوشم

هم خاک در پیر مغان سرمهٔ چشمم

[...]

فروغی بسطامی
 

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۶

 

ای خط تو را دایرهٔ حسن مسلم

وی نور رخت برده دل از نیر اعظم

هم خیره ز انوار رخت موسی عمران

هم زنده به انفاس خوشت عیسی مریم

هم منظر زیبای تو مهری است منور

[...]

فروغی بسطامی
 

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۷

 

تا خیل غمت خیمه زد اندر دل تنگم

از تنگ دلی با در و دیوار به جنگم

گر کشته ز عشق تو شوم صاحب نامم

ور زنده کوی تو روم مایهٔ ننگم

در ورطهٔ شوق تو چه اندیشه ز بحرم

[...]

فروغی بسطامی
 

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۵

 

گر دست دهد دامن آن سرو روانم

آزاد شود دل ز غم هر دو جهانم

آمد به لب بام که خورشید زمینم

بگرفت به کف جام که جمشید زمانم

افروخت رخ از باده که آتش‌زن شهرم

[...]

فروغی بسطامی
 

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۸

 

امشب نگه افتاد بر آن غیرت ماهم

یارب که نماند به رخش عکس نگاهم

سنگین دل او نرم شد از قطرهٔ اشکم

بازار وفا گرم شد از شعلهٔ آهم

در عین مذلت سگ او همدم من شد

[...]

فروغی بسطامی
 

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۸

 

از دادن جان خدمت جانانه رسیدیم

در عشق نظر کن که چه دادیم و چه دیدیم

زان پستهٔ خندان چه شکرها که نخوردیم

زان سرو خرامان چه ثمرها که نچیدیم

هر عقده که آن زلف دوتا داشت گشودیم

[...]

فروغی بسطامی
 

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۱

 

از بس عرق شرم نشسته‌ست به رویم

محروم ز نظارهٔ آن روی نکویم

چندی است که سودایی آن غالیه گیسو

عمری است که زنجیری آن سلسله مویم

دل گمشده بر خاک درش بس که فزون است

[...]

فروغی بسطامی
 

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۱

 

هر کس که نهد پای بر آن خاک سر کو

ذکرش همه این است که گم گشته دلم کو

من از اثر عشق، سیه بخت و سیه روز

او از مدد حسن، سیه چشم و سیه مو

دیباچهٔ امید من آن صفحهٔ رخسار

[...]

فروغی بسطامی
 

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۳

 

من بندهٔ آنم که ببوسد دهن تو

وز هر دهنی نشنود الا سخن تو

ترسم به جنون کار کشد اهل خرد را

در سلسلهٔ زلف شکن بر شکن تو

اندیشهٔ مردم همه از شور قیامت

[...]

فروغی بسطامی
 

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۵

 

ای اهل نظر کشتهٔ تیر نگه تو

خون همه در عهدهٔ چشم سیه تو

هر جا که خرامان گذری با سپه ناز

شاهان همه گردند اسیر سپه تو

ملک دل صاحب نظران زیر و زبر شد

[...]

فروغی بسطامی
 

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۲

 

هر مرغ کز آن گلبن نو باخبرستی

هر نغمه که سر کرد بسی با اثر ستی

شادیم ز فرخندگی بخت که ما را

فرخنده نگاری است که فرخ سیرستی

ما خسته نشینیم و تو در چشمهٔ نوشی

[...]

فروغی بسطامی
 
 
۱
۲
۳
۴
sunny dark_mode