گنجور

وحدت کرمانشاهی » غزلیات » شمارهٔ ۱

 

ای دوست مرانم ز در خویش خدا را

کز پیش نرانند شهان خیل گدا را

باز آی که تا فرش کنم دیده به راهت

حیف است که بر خاک نهی آن کف پا را

از دست مده باده که این صیقل ارواح

[...]

وحدت کرمانشاهی
 

وحدت کرمانشاهی » غزلیات » شمارهٔ ۳

 

دل بی تو تمنا نکند کوی منا را

زیرا که صفایی نبود بی تو صفا را

چون حسن و جمال تو بود موهبت از حق

دیدار تو توجیه کند روز لقا را

روشن شود از پرتو انوار حقیقت

[...]

وحدت کرمانشاهی
 

وحدت کرمانشاهی » غزلیات » شمارهٔ ۶

 

بر باد فنا تا ندهی گرد خودی را

هرگز نتوان دید جمال احدی را

با خود نظری داشت که بر لوح قلم زد

کلک ازلی نقش جمال ابدی را

جان‌ها فلکی گردد، اگر این تن خاکی

[...]

وحدت کرمانشاهی
 

وحدت کرمانشاهی » غزلیات » شمارهٔ ۱۸

 

بر آنکه مرید می و معشوقه و جام است

جز دوست نعیم دو جهان جمله حرام است

ترک سر و جان گیر پس آنگاه بیاسای

آری سفر عشق همین یک دو سه گام است

از اول این بادیه تا کعبه مقصود

[...]

وحدت کرمانشاهی
 

وحدت کرمانشاهی » غزلیات » شمارهٔ ۲۴

 

دوشینه سخن از خم آن زلف دوتا رفت

دل بسته او گشت و روان از بر ما رفت

گویند جدایی نبود سخت ولیکن

بر ما ز فراق تو چه گویم که چه‌ها رفت

طوفان تنوری که از او مانده اثرها

[...]

وحدت کرمانشاهی
 

وحدت کرمانشاهی » غزلیات » شمارهٔ ۳۲

 

تا زنگ سیه ز آینه دل نزداید

عکس رخ دلدار در او خوش ننماید

در طرف چمن گر نکند جلوه رخ دوست

بر برگ گلی این همه بلبل نسراید

نور ازلی گر ندمد از رخ لیلی

[...]

وحدت کرمانشاهی
 

وحدت کرمانشاهی » غزلیات » شمارهٔ ۴۷

 

دی مغبچه‌ای گفت که ما مظهر یاریم

سر تا به قدم آینه روی نگاریم

ما نقطه پرگار وجودیم ولیکن

گاهی به میان اندر و گاهی به کناریم

ما سر انالحق به جهان فاش نمودیم

[...]

وحدت کرمانشاهی
 
 
sunny dark_mode