گنجور

عارف قزوینی » تصنیف‌ها » شمارهٔ ۱ - دیدم صنمی

 

دیدم صنمی سرو قد و روی چو ماهی

الهی تو گواهی، خدایا تو پناهی

افکند به رخسار چو مه زلف سیاهی

الهی تو گواهی، خدایا تو پناهی

گر گویم سروش، نبود سرو خرامان

[...]

عارف قزوینی
 

عارف قزوینی » تصنیف‌ها » شمارهٔ ۴ - نکنم اگر چاره

 

نکنم اگر چاره دلِ هرجائی را

نتوانم تن ندهم رسوائی را

نرود مرا از سر، سودایت بیرون

اگرش بکوبی تو سر سودائی را

همه شب من اختر شمرم، کی گردد صبح

[...]

عارف قزوینی
 

عارف قزوینی » تصنیف‌ها » شمارهٔ ۱۰ - از خون جوانان وطن لاله دمیده

 

هنگام می و فصل گل و گشت و چمن شد

دربار بهاری تهی از زاغ و زغن شد

از ابر کرم خطهٔ ری رشگ ختن شد

دلتنگ چو من مرغ قفس بهر وطن شد

چه کج رفتاری ای چرخ! چه بد کرداری ای چرخ!

[...]

عارف قزوینی
 

عارف قزوینی » دیوان اشعار » غزل‌ها » شمارهٔ ۵۶ - مساوات عشق

 

در عشق بدان فرقِ شهنشاه و گدا نیست

کس نیست که در کوی بُتان بی‌سر و پا نیست

در حُسن تو انگشت‌نما هستی و لیکن

در عشقِ تو جز من کسی انگشت‌نما نیست

رسوای تو گشتیم من و دل به جهان نیست

[...]

عارف قزوینی
 
 
sunny dark_mode