گنجور

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶

 

زنهار الا یار دلازار خدا را

در پا مفکن عهد و نگهدار وفا را

ترسم که در او برتو رسد تیر گزندی

آسایش خود بنگر و مشکن دل ما را

یادت طرب انگیز و فراقت تعب آمیز

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶

 

مردم عوض اشک فتد دیده ی تر را

تا از نظر انداخته ای اهل نظر را

از زاری ما شد به جفا سخت ترش دل

وین طرفه که باران نکند نرم حجر را

با اشک من از دجله مگو باز که با بحر

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۱

 

نوشین لب یاقوتیش ار لعل مذاب است

در خاصیت ازچیست که بر عکس شراب است

پیمودن آن باده در اسام گنه شد

نوشیدن این باده بهر کیش ثواب است

نوشیدن این مایه ی انواع تنعم

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۸

 

تا صید تو شد مرغ مرا بال وبال است

دانست که از دام تو پرواز محال است

نالیدم و صیاد ز باغم به قفس برد

دیگر نتوان گفت که دل بیهده نال است

در مرحله ی عشق که صد سلسله یک زلف

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۹

 

با ساقی و مطرب همه را کار به کام است

کاشانه ی ما بزم جم از دولت جام است

نقصان به غم افتاد و روان را طرب افزود

تا شاهد روز و شبم آن ماه تمام است

بدگیسوی او سور مرا، سیرت سوکی

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۰

 

آن باده که در ملت اسلام حرام است

از دست تو نوشم خود اگر ماه صیام است

کوته نظر ار ماه تمامت به مثل خواند

این نقص بس آنرا که نه از اهل کلام است

طوبی به قدت حیرت و حورا به رخت مات

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۵

 

آن دل که بر او ناله ما را اثری نیست

دل نیست که سنگی است کز او سخت‌تری نیست

گر حاج بیایند به طوف حرم ما

دانند که غیر از دل سنگت حجری نیست

نالم هم از ناله ی خود نی ز دل یار

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۸

 

جز کلبه ی عشاق تو بیت الحزنی نیست

وین فرق که برما گذر از پیرهنی نیست

درباره ی یوسف نکنم عیب زلیخا

پیروز جوانی که کم از پیر زنی نیست

مرد صف مژگان تو باشد مگر آن چشم

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۸

 

آنگونه سرشکم به غمت پرده در افتاد

کافسانه ی ما در همه عالم سمر افتاد

صافش همه دردی شد و آبش همه آتش

حسرت نگری هر که ترا از نظر افتاد

عیبم همه جویند و سرانجام جز این نیست

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۰

 

دردا که ز دوران به غم خویشتن افتاد

روزی که دلارام به سودای من افتاد

یوسف که به چاه فتن افتاد برآمد

بیچاره زلیخا که به چاه ذقن افتاد

منعم مکن از ناله که پنهان نتوان کرد

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۸

 

کس نیست کش از قصه ی دل راز توان کرد

شرحی ز غم دوست بدو باز توان کرد

انجام ندارد خبر عشق چه پرسی

این نیست بیانی که خود آغاز توان کرد

غم نیست ز بی بال و پری طایر دل را

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۱

 

کس را چه تمنا که خریدار تو باشد

کش نیست بهایی که به مقدار تو باشد

جان چبود و تن کیست دریغا که متاعی

در دست ندارم که سزاوار تو باشد

آن طالب صورت خبرش نیست ز معنی

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۲

 

آن را که دو صد چشم بر انعام تو باشد

مپسند که عمری همه ناکام تو باشد

یک لحظه جز آزار منت کار دگر نیست

حیف است که این حاصل ایام تو باشد

زین پس بخروشیم ز دست توگر ای دوست

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۳

 

غم نیست دلی را که در او جای تو باشد

شادی همه آنجاست که مأوای تو باشد

در خلوت ما غیر تو راه دگران نیست

ور هست همان داعی سودای تو باشد

در دیده کشم میل اگر میل تو بینم

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۸

 

جز از لب جانانه که چندین شکر آید

کشنید که تنگ شکر از لعل تر آید

تا صدق نباشد چه اثر ناله ی کس را

نادر بود ار تیره خطا کارگر آید

در پیکر خارا سر خار ار بتوان کوفت

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۷

 

زیر رخش آن گردن سیمین کشیده

صبحی است بلند از پس خورشید دمیده

تیغت به نیام است و کشد خلق، چه تشبیه

ابروی خمت راست به شمشیر کشیده

آنجا مژه سرگرم نظر بازی و اینجا

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۵

 

تاهمچو من از عشق گرفتار نگردی

از کشمکش هجر خبردار نگردی

هرگز نشماری غم عشاق به یک مو

تا بسته ی آن طره طرار نگردی

کارت به طبیبان جفا پیشه نیفتاد

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۲

 

ترسم که رسد از تو مرا پیک و پیامی

آن روز که از من نه نشان است و نه نامی

ای مرغ دل از گلشن و باغت چه غم افزود

کآسوده به کنج قفس و گوشه ی دامی

روز اشک به دامان و شبم ناله به گردون

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » نوحه‌ها » شمارهٔ ۷

 

ای تازه جوان جان جهانم علی اکبر

جانم علی اکبر

ای جان جهان تازه جوانم علی اکبر

جانم علی اکبر

بگذاشتیم درکف اشرار و گذشتی

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » نوحه‌ها » شمارهٔ ۱۵

 

سرها همه بر نیزه و تن ها همه بر خاک

از کین زمین آه و ز بی مهری افلاک

تا هوش همی راه سپارد سر بی تن

تا دیده همی کار کند پیکر صد چاک

تن ها همه انباشته در خاک و به خون در

[...]

صفایی جندقی
 
 
۱
۲
sunny dark_mode