گنجور

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷

 

روشنگر چشم و دل ما کن شب ما را

صیقل نزند تیره دلی مطلب ما را

دل شکر تو را از قلم شکوه نویسد

باور نکند ساده دلی یا رب ما را

شاید که تو یکبار ندانسته بخوانی

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲

 

اندیشه کند قبله شکیبایی ما را

آیینه کند آینه رسوایی ما را

تا عشق رمیدن کند از یاد نگاهی

وحشت زخدا خواسته تنهایی ما را

بی رخصت دل جرأت نظاره حرام است

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۰

 

گر صدق کلامت ندهد بال یقین را

پرواز تجرد که دهد روح امین را

از شرع تو هرکیش گدازد زخجالت

چون موم که بر شعله زند نقش نگین را

غیر ازدل پاک تو کسی دور نریزد

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۰

 

آیینه شود دود چراغ نفس ما

خورشید بود سایه خار هوس ما

آن مشت غباریم که در راه محبت

شد ریگ روان قافله بی جرس ما

کوگریه شوقی که دهد رخت به سیلاب

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۸

 

آیینه خرد حسن ز بازار دل ما

سوگند خورد عشق به دیدار دل ما

آنها که دل از گل،ستم از رحم ندانند

حیف است که باشند هوادار دل ما

با عربده بیگانه شدن فکر دل تو

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۱

 

قبله عالم میخانه خم ابروها

گردش نرگس مستانه رم آهوها

سیر گلشن کن اگر تشنه دیدار خودی

آب از چشمه آیینه رود در جوها

عالم آواره شوقند چه خورشید و چه ماه

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۷

 

می رنگ هوس در دل ویران من انداخت

زهد آمد و سجاده به دامان من انداخت

بی منت معمار که دیده است بنایی

این بال هما سایه بر ایوان من انداخت

در چشم تو جا داشت تماشای نهانم

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۳

 

خط بر سرهر حرف چو تقویم کشندت

زان به که خطی بر سر تسلیم کشندت

ای خاک نشین رتبه ات از دولت خواری است

مگذار که در پله تعظیم کشندت

چون گرد از این جاده بکش دامن همت

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۰

 

در آتش عشق تو خرد خام نخست است

امید زسودای تو ناکام نخست است

مجنون تو را در طلب کعبه مقصود

انجام بیابان فنا گام نخست است

از یک نگه گرم فتادیم در آتش

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۷

 

آتش نسبی از نفسم ظاهر و پیداست

صد رنگ گل از خار و خسم ظاهر و پیداست

ای خضر بیابان محبت مددی های

گم گشته رهی از جرسم ظاهر و پیداست

روی تو درآغوش خیالم گل خندان

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۹

 

از عکس تنت جیب قبا آینه زار است

پیراهن از اندام تو لبریز بهار است

دایم دم صبح است در اقلیم محبت

آیینه دلان را به شب و روز چه کار است

کرد از ستم آباد شب هجر خلاصم

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۵

 

پرواز هوای تو که بال و پر شمع است

گلدسته شوخی است که زیب سر شمع است

پرواز شرر شبنم و افروختگی گل

امشب ز رخت سیر چمن در سر شمع است

امشب که تو ساقی شده ای شمع بخندد

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۰

 

آن چهره که خورشید غلام است کدام است

آن صبح که مشاطه شام است کدام است

دریوزه یک مسئله مشکلم این است

طفلی که در ارشاد تمام است کدام است

ای باده کشان مطلب دیوانه سؤالی است

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۱

 

ساقی نشناسیم دل از دست کدام است

در دور تو هشیار که و مست کدام است

جان بر لبم آماده تدبیر شکار است

صیدی که ز دامت به فسون جست کدام است

شد بستر آسودگیم زخم تغافل

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۵

 

دایم ز تمنای تو دل در نظر ماست

ابری که نم از شعله کشد چشم تر ماست

بی خاطر آشفته نرفتیم به جایی

چون گل دل صد پاره ما بال و پر ماست

تا گرد ره گرم روان برق نژاد است

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۶

 

از خوی تو عالم چمن شعله نگاری است

هر دود دل سوخته بویی ز بهاری است

پیداست دلی هر طرف از شبنم اشکی

رنگین چمن گریه ما آیینه زاری است

تاج زر و خفتان گل ارزانی گلشن

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۷

 

هر عارض افروخته مشاطه نازی است

هر جنبش مژگان چمن آرای نیازی است

گلزار نسب نامه یاران عزیز است

هر فاخته محمودی و هر سرو ایازی است

یک یک ورق صفحه ایجاد گشودیم

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۶

 

هر سبزه این باغ نشان خم دامی است

هر سرو و گلی نغمه سرای جم و جامی است

آمیخته با چشم ترم شور تماشا

هر قطره سرشکم نمک فتنه عامی است

وارستگی ما وگرفتاری عالم

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۰

 

هر غنچه نشکفته نظر باز نگاهی است

هر لاله دلسوخته سرچشمه آهی است

بتخانه به رنگینی صحرای جنون نیست

هر سایه خاری شکن طرف کلاهی است

سامان وطن در گرو برگ سفر کن

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۳

 

ما را که سر عشرت و پروای طرب نیست

گر درد به درمان نفروشیم عجب نیست

بی خضر توکل نتوان کرد سراغش

نقش پی گمنام تو در راه طلب نیست

در مکتب تسلیم شهیدان وفا را

[...]

اسیر شهرستانی
 
 
۱
۲
۳
۴
sunny dark_mode