گنجور

حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۲۵۷

 

خاموش حزین که گفتنی ها گفتی

با مثقب کلک خویش درها سفتی

اکنون خود را به کوی آزادان کش

خاری بودی، غنچه شدی، بشکفتی

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۲۵۸

 

در کعبه حزین ، امیر اسلام شوی

در دیر حریف باده و جام شوی

یا امّت عقل باش، یا بندهٔ عشق

حیف است درین میانه بدنام شوی

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۲۵۹

 

آنی که به قد ز سرو آزاده تری

دل را، ز بهشت نقد آماده تری

در رهگذرت ز خاک افتاده ترم

گر هست، بیار از من افتاده تری

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۲۶۰

 

ای آنکه بنفشه زیب نسرین داری

صد رخنه ز غمزه در دل و دین داری

ظلم است که اشک بوالهوس پاک کند

دستی که ز خون ما نگارین داری

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۲۶۱

 

مهری به لب خود زن اگر مرد مهی

گر نیکی، اگر بدی، که خاموش بِهی

خاموش حزین که از کلید سخنت

جز قفل دهان، نمی گشاید گرهی

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۲۶۲

 

هر دم ز تو عمر می کَنَد بیخ و بنی

جز وعده به فردا نشناسی سخنی

دیروز تو را که هست فردا، امروز

بنگر که چه کرده ای که فردا نکنی

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۲۶۳

 

سرتاسر آفاق، حزین گردیدی

وز دیدهٔ دید، دیدنی ها دیدی

اکنون خود را به کوی آزادان کش

تا چند اسیر بیمی و امّیدی

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۲۶۴

 

از عشق فتاده ام به منزلگاهی

کانجا نبود سوی برون شد، راهی

از غمزه هزار کشته دیدم، امّا

از یک دل خسته برنیامد آهی

حزین لاهیجی
 
 
۱
۱۲
۱۳
۱۴
sunny dark_mode