گنجور

عطار » وصلت نامه » بخش ۶۶ - و له ایضاً

 

چون رفت ز جسم جوهر روشن ما

از خار دریغ پر شود گلشن ما

بر ما بروند و هیچکس نشناسد

تا زیر زمین چه می‌رود بر تن ما

عطار
 

عطار » وصلت نامه » بخش ۶۷ - و له ایضاً

 

هر خاک که درجهان کسی فرسود است

تن‌هاست که آسیای چرخش سوداست

هر گرد که بر فرق عزیز تو نشست

مفشان که سرو فرق عزیزی بوده است

عطار
 

عطار » وصلت نامه » بخش ۶۸ - و له ایضاً

 

لاله ز رخ چو ماه می‌بینم من

سبزه ز خط سیاه می‌بینم من

وان کاسهٔ سرکه بود پر باد غرور

پیمانهٔ خاک راه می‌بینم من

عطار
 

عطار » وصلت نامه » بخش ۶۹ - و له ایضاً

 

هر کوزه که بیخود بدهن باز نهم

گوید بشنو تا خبری باز دهم

. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

عطار
 

عطار » وصلت نامه » بخش ۷۰ - و له ایضاً

 

بر بستر خاک خفتگان می‌بینم

در زیر زمین نهفتگان می‌بینم

چندانکه به صحرای عدم می‌نگرم

ناآمده‌گان و رفتگان می‌بینم

عطار
 

عطار » وصلت نامه » بخش ۷۱ - و له ایضاً

 

هر سبزه و گل که از زمین بیرون رست

از خاک یکی سبز خطی گلگون رست

هر نرگس و لاله کز که و هامون رست

از چشم و بتن وز جگر پرخون رست

عطار
 

عطار » وصلت نامه » بخش ۷۲ - و له ایضاً

 

ای اهل قبور خاک گشتید و غبار

هر ذره زهر ذره گرفتید کنار

این خود چه سرابست که تاروز شمار

بیخود شده‌اید بیخبر از همه کار

عطار
 

عطار » تذکرة الأولیاء » ذکر ابراهیم بن ادهم رحمة الله علیه

 

خونریز بود همیشه در کشور ما

جان عود بود همیشه در مجمر ما

داری سر ما و گرنه دور از بر ما

ما دوست کشیم و تو نداری سر ما

عطار
 

عطار » تذکرة الأولیاء » ذکر شیخ ابوسعید ابوالخیر

 

من بی‌تو دمی قرار نتوانم کرد

احسان ترا شمار نتوانم کرد

گر بر تن من زبان شود هر موئی

یک شکر تو از هزار نتوانم کرد

عطار
 

عطار » تذکرة الأولیاء » ذکر شیخ ابوالفضل حسن

 

بیت

گرمن سخنی بگفتم از سر مستی

اشتر به قطار ما چرا بربستی

عطار
 
 
۱
۱۱۴
۱۱۵
۱۱۶
sunny dark_mode