گنجور

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۱۲۱

 

درد از طفلی لازمه هر فردست

نتوان گفتن کس به جهان بی‌دردست

در زیر فلک، شکسته رنگی عام است

هر سبزه که زیر سنگ روید، زردست

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۱۲۲

 

چشمم به سرشک لاله‌گون خرسندست

گویی که به هر قطره دلم پیوندست

اشکم به کنار خفته چون فرزندست

چون بسته شود خون، به جگر مانندست

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۱۲۳

 

چون لاله به دشت گرچه دل خرسندست

هر جزو ز پیکرم به داغی بندست

با هر خارم بس که سر پیوندست

صحرا بر من به شهر و کو مانندست

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۱۲۴

 

امید به عقل، چون ثمر از بیدست

عشق است کزو چشم هزار امیدست

بی عشق، خرد نتیجه کی می‌بخشد؟

فیض دم صبح از اثر خورشیدست

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۱۲۵

 

با آن که چو مهر، یار تنها گذرست

پیوسته مرا ز رشک، خون در جگرست

کان یار که چشم یاری از او دارم

صد ره از من به خود گرفتارترست

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۱۲۶

 

از گریه و درد دیده را کی خطرست؟

تاریکی چشم من ز جای دگرست

عمری‌ست که عکس یار دور از نظرست

این آینه را غبار ازان رهگذرست

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۱۲۷

 

ای آن که به وحدت خردت راهبرست

طی کردن این راه به پای دگرست

هر گام درین بادیه چندین خطرست

ترک دو جهان، علاوه ترک سرست

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۱۲۸

 

هرچند دلت مومن و نفست گبرست

آخر نه تمام اختیارت جبرست؟

چیزی که به کار آیدت از کار جهان

در نعمت شکر و در مصیبت صبرست

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۱۲۹

 

پیش از خبر آیی نفسی، خوب‌ترست

سبقت نکند بر تو کسی، خوب‌ترست

هرچند که هست خوبِ خوب، آمدنت

زودآمدنت ازان بسی خوب‌ترست

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۱۳۰

 

هرچند که عصیان تو عالم‌گیرست

حرص و هوست جوان و اعضا پیرست

تقصیر تو هیچ است که با عفو کریم

تقصیرش اگر نام کنی، تقصیرست

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۱۳۱

 

دل خود به هوای دوست در پروازست

این محرومی ز طالع ناسازست

هرگز نبود بسته در خلوت دوست

ره امن و چراغ روشن و در بازست

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۱۳۲

 

تا مهر تو در سینه صد چاک نشست

گردی ز حسد بر دل افلاک نشست

پیوست به تن، ز جان چو بگذشت غمت

این تیر ز صید جست و در خاک نشست

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۱۳۳

 

ای مهر، چو صبح، خانه زاد نفست

عیسی کده عالمی ز باد نفست

کافی‌ست برای نه فلک صید اسیر

یک ناوک یا رب از گشاد نفست

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۱۳۴

 

پروردن عشق با خرد هر دو نکوست

تا زان دو نتیجه‌ای برد دشمن و دوست

از نشو و نما به خاک، بی‌بهره بود

هم پوست جدا ز مغز و هم مغز ز پوست

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۱۳۵

 

عالم همه پرتوی بود از رخ دوست

هر فرع نکو که هست ازان اصل نکوست

هر ذره که در کون و مکان می‌بینی

نتوان گفتن، ولی توان گفتن ازوست

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۱۳۶

 

زاهد گوید کلامم از دفتر توست

صوفی گوید مستی‌ام از ساغر توست

هر قوم که هست، بازگشتش بر توست

هر سو که رود قافله، منزل در توست

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۱۳۷

 

ای عشق که جنگ عالمی بر سر توست

دل از بر هرکه رفت بیرون، بر توست

زین جمع که جمعیت‌شان بر در توست

هر فرد که باز بینی از دفتر توست

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۱۳۸

 

مغزم ختن از نسیم پیراهن توست

چشمم روشن به عارض روشن توست

از عارضه نیست دیده را گر بستم

آزار به دیده‌ام ز نادیدن توست

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۱۳۹

 

وسعت‌گه دهر تنگ از تنگی توست

آن گوشه‌نشینی تو از لنگی توست

عارف که زد از شناخت ای صوفی، دم

رنگین‌تر از آن دعوی بی‌رنگی توست

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۱۴۰

 

خورشید به تابش ضیایی گروست

بیمار به تدبیر دوایی گروست

زاهد به شمار سبحه‌ای در بند است

عاشق به نگاه آشنایی گروست

قدسی مشهدی
 
 
۱
۵
۶
۷
۸
۹
۳۳
sunny dark_mode