سلمان ساوجی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۰
نی دولت آنکه یار غارت بینم
نی فرصت آنکه در کنارت بینم
ماهی که همه وقت ز دورت بینم
عمری که همیشه در گذارت بینم
سلمان ساوجی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۱
تا کی چو گل از هوا مشوش باشیم؟
چند از پی آبرو در آتش باشیم؟
چون جان عزیز ما به دست قدر است
تن را به قضا دهیم و دلخوش باشیم
سلمان ساوجی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۲
من باغ ارم بر سر کویت دیدم
من روز طرب در شب مویت دیدم
ابروی کج تو راست دیدم چو هلال
فرخنده هلالی که به رویت دیدهام
سلمان ساوجی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۳
از دوست مرا چون نگریزد چه کنم؟
هر عذر که گویم نپذیرد چه کنم؟
آهو صفتم گرفت صحرای غمش
چون دوست مرا به سگ نگیرد چه کنم؟
سلمان ساوجی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۴
در مجلس تو ز گل پراکندهترم
وز نرگس مخمور، سرافکنده ترم
از غنچه گل اگر چه دل زنده ترم
از غنچه به خون جگر آکنده ترم
سلمان ساوجی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۵
درویش، ز تن جامه صروت بر کن
تا در ندهب به جامه صورت تن
رو کهنه گلیم فقر بر دوش افکن
در زیر گلیم طبل سلطانی زن
سلمان ساوجی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۶
دارم عجب از غنچه دل تنگ که چون
از دل رخ نازنین گل کرد برون
در خون دل غنچه اگر نیست چراست؟
گل را همه پرههای دامن پر خون
سلمان ساوجی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۷
خواهم شبکی چنانکه تو دانی و من
بزمی که در آن بزم تو وامانی و من
من بر سر بسترت بخوابانم و تو
آن نرگس مست را بخوابانی و من
سلمان ساوجی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۸
زیر و زبر چشم ترا بس موزون
نقاش ازل سه خال زد غالیه گون
پندار که در شب فراز عینت
دو نقطه یا نهاد و یک نقطه نون
سلمان ساوجی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۹
مهمان شماعیم نظر با ما کن
مهمانی یاران لب چون حلوا کن
میخواستی و چراغ، نی، حاجت نیست
امشب که چراغ وا کنی رو وا کن
سلمان ساوجی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۰
شاها به خطای اسب اگر شاه ز زین
گردید و جدا گشت، چه افتاد ازین؟
حاشا که تو افتی و نیفتد هرگز
مانند تو شهسوار در روی زمین
سلمان ساوجی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۱
تا کی پی هر نگار مهوش، سلمان،
گردی چو سر زلف مشوش، سلمان؟
گر طلعت شاهد قناعت بینی
زلفش به کف آر و خوش فروکش سلمان
سلمان ساوجی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۲
عمری ز پی کام دل و راحت تن
گشتیم و ندیدیم جز از رنج و محن
درد آمد و گفت از بن دندان با من:
راحت طلبی به کام، دندان بر کن
سلمان ساوجی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۳
عالم همه سرنگون توانم دیدن
خود را شده غرق خون توانم دیدن
جان از تن خود برون توانم دیدن
من جای تو بی تو چون توانم دیدن؟
سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۵ - رباعی
شاهی که به نعلین رخ مه آراست
گشت از قدمش پشت کج گردون راست
بر حسن مه چارده انگشت نهاد
مه را بشکست وز آن شب انگشت نماست
سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۲۹ - رباعی
لازم نبود که آنچه دولت باید
نقش فلکی هم آنچنان بنماید
شاید که تو را چنانکه باید ناید
باید که تو را چنانکه آید شاید
سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۵۰ - رباعی
ماییم کله چو لاله بر خاک زده
صد نعره چو ابر از دل غمناک زده
از مهر چو صبح پیرهن چاک زده
آنگه علم مهر بر افلاک زده
شکر گفتار گفتا: «ای سمن بوی،
[...]
سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۷۳ - رباعی
امشب که شبم به وصل تو می گذرد،
دامی ز سر زلف خود، ای دام خرد،
بر روی هوا بگستران تا ناگاه
زاغ شب از این سراچه بیرون نپرد
بوصف الحال خورشید دل افروز
[...]
سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۷۹ - رباعی
وقت سحر از باغ بهشت آمد باد
آورد گلی و در کنارم بنهاد
چون زلف صنم نهاده بودم دامی
ماهی بگذار آمد و در دام افتاد
چو شهناز آن رباعی ساخت بر چنگ
[...]
سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۱۰۱ - رباعی
ای آینه کرده در رخت روی امید
بر چشمم ازین خط سیه روی ، سپید
به ز آن نبود که دیده دوزند آنجا
کآیینه براری کند با خورشید
چو مشاطه زدش در زلف شانه
[...]