گنجور

ابن حسام خوسفی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۱

 

ای قامت دلکش تو سرمایه سرو

سبز است لباس تو چو پیرایه سرو

مهتاب شبی چه خوش بود بر لب جوی

تنها من و تو نشسته در سایه سرو

ابن حسام خوسفی
 

ابن حسام خوسفی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۲

 

ای روضه بگو ابوالبشر آدم کو

وای باد که صاحب خاتم کو

ای روح بگو که عیسی مریم کو

اینها همه رفت خواجه عالم کو

ابن حسام خوسفی
 

ابن حسام خوسفی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۳

 

در دست و دوا هست طبیب من کو؟

فریاد رس حال عجیب من کو؟

جودت به تمام مردم شهر رسید

انعام چو عام شد نصیب من کو؟

ابن حسام خوسفی
 

ابن حسام خوسفی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۴

 

اکنون که نماند مایه حشمت و جاه

آمد اجل و گرفت ما را سر راه

کردیم دراز پای بر بستر مرگ

چون دست تصرف ز تعلق کوتاه

ابن حسام خوسفی
 

ابن حسام خوسفی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۵

 

چون خامه تو سیاه سازد جامه

عنبر بارد ز نوک او برنامه

همدست کند عطارد و پروین را

آنجا که بنان تو بگیرد خامه

ابن حسام خوسفی
 

ابن حسام خوسفی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۶

 

ای خواجه چه گویم چو نیی فرزانه

از شمع شکیبا نبود پروانه

عیب است خروس با زن اندر خانه

تا خود چه رسد به مردم بیگانه

ابن حسام خوسفی
 

ابن حسام خوسفی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۷

 

از چار بلا که دور باد از خانه

پرهیز کنند مردم فرزانه

از دیوار شکسته و گاو سترگ

از زال سلیطه و سگ دیوانه

ابن حسام خوسفی
 

ابن حسام خوسفی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۸

 

از نشو و سحاب شد زمین سبزه نمای

وز بوی عبیر شد هوا نافه گشای

از لاله زرد و سرخ بر پشته کوه

عالم علم دو رنگ بر کرد بپای

ابن حسام خوسفی
 

ابن حسام خوسفی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۹

 

ای مرگ چه گویم که چه‌ها ساخته‌ای

پرداخته‌ای هرآنچه پرداخته‌ای

بس تخت سلاطین که به هم برزده‌ای

بس تاج ملوک کز سر انداخته‌ای

ابن حسام خوسفی
 

ابن حسام خوسفی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۰

 

ای صبح ندانم که چه در یافته ای

مشکین قصب از بهر که بشکافته ای

خورشید عفاک الله از آنروز که گرم

بر تشنه لبان کربلا تافته ای

ابن حسام خوسفی
 

ابن حسام خوسفی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۱

 

نازکتر از آبی تو نه از آب و گلی

از جان و دلی از آنکه در جان و دلی

گر کام دل من ندهی از لب خویش

بس خون دلم بریزی از من بحلی

ابن حسام خوسفی
 

ابن حسام خوسفی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۲

 

ای روشنی دیده بینا چونی

ای بلبل خوش لهجه گویا چونی

تن های همه فدای تنهایی تو

تا در لحد تنگ ، تو تنها چونی

ابن حسام خوسفی
 

ابن حسام خوسفی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۳

 

ای احمد دلخسته تو با ما چونی

وای تازه گل خّرم رعنا چونی

ما بی تو چو پروانه ز بی پروایی

ای چشم و چراغ ما تو بی ما چونی

ابن حسام خوسفی
 

ابن حسام خوسفی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۴

 

ای جان اثری ز مظهر خاک بجوی

ای گوهر پاک گوهر پاک بجوی

از سوک حسن مذاق ما پر زهر ست

از نوش لبش مایه تریاک بجوی

ابن حسام خوسفی
 

ابن حسام خوسفی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۵

 

گرچه به تصور از خود آگاه شوی

در هود به غلط مشو که گمراه شوی

در چاه غرور اگر بمانی دل را

هاروت صفت مقیّد چاه شوی

ابن حسام خوسفی
 

ابن حسام خوسفی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۶

 

گر تیر به جانب فلک بگشایی

شب خال سیه از رخ مه بربایی

از تیر تو خصم تو کمان پشت شود

گر پشت کمان خود برو بنمایی

ابن حسام خوسفی
 

ابن حسام خوسفی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۷

 

ای باد صبا غالیه سا می آیی

چون مشک خطا نافه گشا می آیی

معلومم شد که از کجا می آیی

از تربت آل مصطفی می آیی

ابن حسام خوسفی
 

ابن حسام خوسفی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۸

 

در دست مرض گرچه زبون می آیی

برپای روی و سرنگون می آیی

گر بر سرت آسیا همی گردانند

چون سفله ز آسیا برون می آیی

ابن حسام خوسفی
 

ابن حسام خوسفی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۹

 

ای ابر پر آب بر هوا می پویی

گریان گریان رخ ز حیا می شویی

فریاد کنان چو رعد و برداشته آب

از بهر حسین ، کربلا می جویی

ابن حسام خوسفی
 

ابن حسام خوسفی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۰

 

ای روشنی دیده بینا که تویی

گویایی نطق های گویا که تویی

آنجا که تویی محل قرب است ولیک

مارا چه محل رسیدن آنجا که تویی

ابن حسام خوسفی
 
 
۱
۳
۴
۵
sunny dark_mode