گنجور

شاه نعمت‌الله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۴

 

تخت دل من مسخر شاه منست

شاهی به کمال شاه دلخواه منست

او سید من باشد و من بندهٔ او

این سید و بنده نعمت الله منست

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۵

 

این هشت حرف نام آن شاه منست

آن شاه که او مظهر الله منست

مجموع دویست و سی و یک بشمارش

تا دریابی که نام دلخواه منست

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۶

 

این هفت فلک سیاره از آه منست

عرش و ملک و ستاره همراه منست

این من نه منم جمله از او می گویم

این گفتهٔ من تمام ز الله منست

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۷

 

میخانه تمام وقف یاران منست

هر رند که هست جان جانان منست

درد دل بیقرار درمان من است

وین دُردی درد دائما آن منست

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۸

 

درد تو ندیم دل شیدای منست

ورد تو نهان و آشکارای منست

کفر سر زلف تو که جانم به فداش

کفرش خوانند نور ایمان منست

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۹

 

این عین که عین جملهٔ اعیانست

عینی است که آن حقیقت انسانست

در آینهٔ دیده ما بتوان دید

اما چه کنم ز دیده ها پنهانست

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۰

 

باران عنایتش به ما بارانست

باران چون نباردش به ما بار آن است

گوئی که منم یار تو ای سید من

آری آری وظیفهٔ یار آن است

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۱

 

دل همچو کبوتر است و شاهد باز است

تا ظن نبری که شیخ شاهد باز است

بر شاهد اگر ز روی معنی نگری

بر تو در حق ز روی شاهد باز است

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۲

 

مخموری و میکده نجوئی حیف است

با ما سخن از ذوق نگوئی حیف است

میخانهٔ عاشقان سبیل است به ما

تو در طلب جام و سبوئی حیف است

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۳

 

او بر دل تو همه دری بگشاده است

در گوشهٔ دل گنج خوشی بنهاده است

در بندگیش ز عالم آزاد شدیم

مقبول غلامی که چنین آزاد است

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۴

 

یاری که دلش ز حال ما باخبر است

او را با ما همیشه حالی دگر است

ماتشنه لبیم بر لب بحر محیط

وین طرفه لب بحر ز ما تشنه تر است

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۵

 

مردود بود کسی که مردود وی است

مقتول بود کسی که مردود وی است

بی جود وجود او وجودی نبود

هر بود که هست بودی از بود وی است

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۶

 

رب الارباب رب این مربوب است

وز حضرت احباب همه محبوب است

در صورت و معنیش نظر کن به تمام

تا دریابی که طالب و مطلوبست

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۷

 

آئینهٔ حضرت الهی دل تو است

گنجینه و گنج پادشاهی دل تو است

دل بحر محیط است و در او دُر یتیم

در صدفی چنین که خواهی دل توست

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۸

 

گنجینه و گنج پادشاهی دل تو است

وان مظهر الطاف الهی دل تو است

مجموعهٔ مجموع کمالات وجود

از دل بطلب که هر چه خواهی دل تو است

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۹

 

واصل به خودم عین وصالم اینست

بر حال خودم همیشه حالم این است

در آینهٔ ذات مثالی دارم

تمثال مثال بی مثالم این است

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۰

 

در دیدهٔ ما هر دو جهان آینه است

جانان چو نماینده و جان آینه است

عینیست که باطنا نماینده بود

هر چند که ظاهرا نهان آینه است

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۱

 

نقشی به خیال بسته کاین علم منست

وان لذت او در این زبان و دهن است

عقل ار چه بسی رفت در این راه ولی

یوسف نشناخت عارف پیر من است

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۲

 

در گلشن ما ناله بلبل چه خوشست

نوشیدن مل به موسم گل چه خوشست

گوئی چه خوشست طاعت از بهر خدا

می نوش ببین که خوردن مل چه خوشست

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۳

 

ذات و صفت و فعل همه آن وی است

بود همهٔ خلق به فرمان وی است

جمعیت عالم و پریشانی او

در مرتبهٔ جمع و پریشان وی است

شاه نعمت‌الله ولی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۱۸
sunny dark_mode