قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۲۶
بی پیر، مرید کی شود مست و خراب؟
رهبر بودش گرچه خرد در همه باب
هرچند در آفتاب هم گرم شود
بی گرمی شعله کی به جوش آید آب؟

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۲۷
عاشق باشد ز شور خود مست و خراب
عاقل ز پی نصیحتش در تب و تاب
از گرمی عقل، عشق افسرده نشد
دریا نشود ز تاب خورشید سراب

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۲۸
چندین به خرابی فلک چیست شتاب؟
خواهد شدن این قطره پر باد، خراب
بی ماحصل است طعنه بر چرخ زدن
بی نیش فرو نشیند آماس حباب

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۲۹
گیرم که ز اصل خود کند فرع، حجاب
کی اصل جدا ز فرع خود دارد تاب؟
پهلو دزدد گرچه حباب از دریا
دریا پهلو تهی نسازد ز حباب

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۳۰
واعظ که خبر ندارد از جان خراب
از شغل ملامتم ندارد خور و خواب
او گرم نصیحت است و من میگویم
از دیده، به آب سرد، میریزد آب

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۳۱
آن را که بزرگ است خرد در همه باب
آزاد برون رود ازین دیر خراب
کوچکخردان به قید دنیا میرند
اطفال روند دست و پا بسته به خواب

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۳۲
قدرت نشود بلند از علم کتاب
از عشق و خرد جوی مدد در همه باب
عشق و خردت برآورند از پستی
بی دلو و رسن ز چاه برناید آب

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۳۳
تا کرد قضا بنای این دیر خراب
تاخیر به کار راستان آمده باب
گر راست روی، مکن به مقصود شتاب
زیرا که رسد پای چپ اول به رکاب

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۳۴
ای تشنه فیض تو چه دریا چه سراب
امید به توست خلق را در همه باب
در دنیا، بس که مهربان همهای
هر طایفهات میکند از خویش حساب

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۳۵
در فقر، ریاضت است باب از همه باب
پروردن تن عیب بود از خور و خواب
این نغمه خوشت باد اگر داری تاب
کز ضعف، رگ از پوست برآید چو رباب

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۳۶
از مرحله کذب گذشتم به شتاب
فال ره فقر میزنم در همه باب
نزدیکترست ره به افتادگیام
زان ره که فتد عکس در آیینه و آب

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۳۷
آمد ز ازل گوهر معنی کمیاب
آراسته ظاهران ندانند این باب
آن روز که خلق صورت و معنی شد
کردند قبول صورت آیینه و آب

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۳۸
ای صبح ز فیض نفست عرش جناب
وی خرقه رحمت ز تو پوشیده سحاب
ای مرشد ارباب طریق از همه باب
ما را چو اجابت به دعایی دریاب

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۳۹
چون ساخته شد کار جهان را اسباب
برداشتن چیزی ازان بود صواب
از جمله برداشتنیها، اول
برداشته شد ز پیش چشم تو حجاب

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۴۰
وقت است اگر عنان سپاری به شتاب
با جاذبه شوق چه دریا، چه سراب
بشتاب به سرعتی که در راه رسد
اول قدمت به منزل آخر به رکاب

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۴۱
بر روی محیط است کف پای حباب
نگرفته درین بحر، کسی جای حباب
عاشق، ز شکستگی، همه عشق شود
دریا شده، تا شکسته مینای حباب

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۴۲
اشک آمده مصدر اثر در همه باب
خوش منتهاست بر سر از چشم پر آب
تا گریه بود، پی سخن گم نشود
در گل نشود نقش پی از باد خراب

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۴۳
هرکس که کند از تو تمنای گلاب
بر چهره خود آب زند جای گلاب
پیداست که ظرف شیشهای چند بود
این چشمه آب است، نه مینای گلاب

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۴۴
دود دلم آسمانگدازست امشب
چون راه عدم، دور و درازست امشب
صد دور بگشت چرخ و بیدار نشد
خورشید مگر به خواب نازست امشب؟

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۴۵
مطلب چو بزرگ شد، به بازی مطلب
بی سعی نیاز، بینیازی مطلب
تا مرد به پاست، مجلسآرای بود
از شمع فتاده سرفرازی مطلب

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۴۶
آن کز هنرش بلند گردد درجات
نقدی به کفش نیست به جز نقد حیات
مانند چنار گر کشد سر به فلک
جز دست تهی چه حاصل از جوهر ذات

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۴۷
آن را که قبول، دور اندازد رخت
نابود شود کمالش از پستی بخت
هر میوه که آن پخته شد و چیده نشد
ناچار فتد ز شاخ در پای درخت

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۴۸
هرچند هنر به کس نخواهد پرداخت
غربتزده را ساز هنر باید ساخت
نی گرچه ز خود آه ندارد به جگر
خلقش ز برای خویش خواهند نواخت

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۴۹
جان از تو دمی برد دمی دیگر باخت
تن از تو گهی قوی شد و گاه گداخت
نه در نظر آیی و نه در دل گنجی
ای عشق، حقیقت تو را کس نشناخت

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۵۰
ناچار به هجر یار میباید ساخت
گر گل نبود، به خار میباید ساخت
دل را به وفای وعدهاش نتوان بست
از وعده به انتظار میباید ساخت
