گنجور

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۱۸۲ - در مدح ملک اتسز

 

ای علم تو دین را نظام داده

حلم تو زمین را قوام داده

اسباب معالی و محمدت را

طبع و دل تو نظام داده

نصرت بر تو مقام جسته

[...]

وطواط
 

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵۱ - در مدح شرف الدوله احمد

 

ای قد تو سیمین صنوبر من

رخسار تو خورشید از مهر من

خال و خط ت دام و دانه من

چشم و لب تو خصم و داور من

مژگان تو صف صف کمانکش من

[...]

سوزنی سمرقندی
 

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » قصاید » شمارهٔ ۴ - در مطایبه

 

در جستن وصل آن بت چینا

بر اسب امید برنهم زینا

وندر ره عشق او بپویانم

باشد که رسم بکام دل زینا

یکچند بوصل او شدم شادان

[...]

سوزنی سمرقندی
 

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » غزلیات » شمارهٔ ۳۵ - ای گشته ز تابش و صفای تو

 

سهل است سنائیا سنای تو

وین قدر و فضیلت و بهای تو

نزدیک کسی که او خرد دارد

کمتر ز بهیمه (ای) بهای تو

اشعار ترا بجملگی دیدم

[...]

سوزنی سمرقندی
 

عین‌القضات همدانی » تمهیدات » تمهید اصل رابع - خود را بشناس تا خدا را بشناسی

 

در عشق، حدیث آدم و حوا نیست

ای هر که ز آدمست او از ما نیست

ما را گویند: کین سخن زیبا نیست

خورشید نامحرمست کس بینا نیست

عین‌القضات همدانی
 

عین‌القضات همدانی » تمهیدات » تمهید اصل سادس - حقیقت و حالات عشق

 

آن بت که مرا داد بهجران مالش

دل گم کردم میان خد و خالش

پرسند رفیقان من از حال دلم

آن دل که مرا نیست چه دانم حالش

عین‌القضات همدانی
 

عین‌القضات همدانی » لوایح » فصل ۱۸۰

 

زان فتنه شدم بدوزخ انور تو

کاندر دو جهان نیست کسی در خور تو

عین‌القضات همدانی
 

قوامی رازی » دیوان اشعار » شمارهٔ ۴۲ - در مدح قوام الدین ابوالقاسم ناصربن علی گزینی انسابادی گوید دراین مدیحه اشارت به وفات سلطان محمود و تسلیت برای سلطان سنجر نیز هست

 

ایا در حکم تو کرده جهانبان

جهان چندان که هست آباد و ویران

وزیر شرق و غرب و صدر اسلام

پناه ملک و دین و پشت ایمان

تو را آن پیرهن پوشید دولت

[...]

قوامی رازی
 

قوامی رازی » دیوان اشعار » شمارهٔ ۴۴ - در تغزل است

 

شاید که دلم ققاع نگشاید

زان بت که به جز صداع ننماید

نز مجلس را ز خلوتم بخشد

نز حجره خاص بوسه فرماید

صد شربت زهرا گر دهد خشمش

[...]

قوامی رازی
 

قوامی رازی » دیوان اشعار » شمارهٔ ۷۶ - در غزل است

 

تا تو باشی مرا جهان چه بود

تابود بوسه تو جان چه بود

با جمال تو ماه را چه خطر

با کمال تو آسمان چه بود

چون لب لعل فام بگشائی

[...]

قوامی رازی
 

قوامی رازی » دیوان اشعار » شمارهٔ ۷۸ - در غزل است

 

ای عشق غم شد از تو مرا شادی

چون از همه جهان به من افتادی

بنده شد از تو مردم آزاده

روی از تو نکرد کس آزادی

سرمایه بخش روی چو گلبرگی

[...]

قوامی رازی
 

انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷

 

هرکس که ز حال من خبر یابد

بدعهدی تو به جمله دریابد

بر من غم تو کمین همی سازد

جانم شده گیر اگر ظفر یابد

عشقت به بهانه‌ای دلم بستد

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹

 

در دور تو کم کسی امان یابد

در عشق تو کم دلی زبان یابد

خود نیز نشان نمی‌توان دادن

زان‌کس که ز تو همی نشان یابد

وصل تو اگر به جان بیابد دل

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸

 

با قد تو قد سرو خم دارد

چون قد تو باغ، سرو کم دارد

وصلت ز همه وجود به لیکن

تا هجر تو روی در عدم دارد

شادم به تو و یقین همی دانم

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹

 

جان نقش رخ تو بر نگین دارد

دل داغ غم تو بر سرین دارد

تا دامن دل به دست عشق تست

صد گونه هنر در آستین دارد

چشم تو دلم ببرد و می‌بینم

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۹

 

نه دل کم عشق یار می‌گیرد

نه با دگری قرار می‌گیرد

از دست تو آن سرشک می‌بارم

کانگشت ازو نگار می‌گیرد

سرمایهٔ صدهزار غم بیش است

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۰

 

دل راه صلاح برنمی‌گیرد

کردم همه حیله درنمی‌گیرد

معشوقه دگر گرفت و دیگر شد

دل هرچه کند دگر نمی‌گیرد

الحق نه دروغ راست باید گفت

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۱

 

نه وعدهٔ وصلت انتظار ارزد

نه خمر هوای تو خمار ارزد

هم طبع زمانه‌ای که نشکفته است

کس را ز تو هیچ گل که خار ارزد

بر باد تو داد روزگارم دل

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۴

 

از وصل تو آتش جگر خیزد

وز هجر تو نالهٔ سحر خیزد

سرگشتهٔ عالم هوای تو

هر روز ز عالم دگر خیزد

دیوانهٔ زلف و خستهٔ چشمت

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۳

 

بی‌عشق توام به سر نخواهد شد

با خوی تو خوی در نخواهد شد

آوخ که به جز خبر نماند از من

وز حال منت خبر نخواهد شد

گفتم که به صبر به شود کارم

[...]

انوری
 
 
۱
۳
۴
۵
۶
۷
۳۰
sunny dark_mode