گنجور

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۷ - مدح نجم الدین لاجین

 

گر، خاتم مردمی نگین دارد

حقا، که ز دست نجم دین دارد

رستم جگری که بر در همت

رخش فلکی بزیر زین دارد

چرب آخر مکرمات معروفش

[...]

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۲ - مدح فخرالدین علاءالدوله عربشاه خداوند قهستان

 

ای جزع تو، هم نیام و هم خنجر

وی لعل تو، هم شراب و هم ساغر

از نقش تو، نغز خامه ی مانی

وز روی تو، تیره کلبه آذر

خوی کرده زطیره عذارت مه

[...]

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۷ - مدح اقضی القضات خواجه رکن الدین حافظ همدانی

 

ای عشق تو داده بر جهان فرمان

درد تو گوارنده تر از درمان

پروانه ی خرمن غمت گردون

پروانه ی شمع عارضت دوران

در سایه زلف و نور رخسارت

[...]

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴

 

تدبیر دل مرا نمی‌خواهد

جز صحبت ناسزا نمی‌خواهد

از محتشمی که هست معشوقم

پیوند من گدا نمی‌خواهد

هرگه که ز مفلسان سخن گوید

[...]

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۸

 

روی تو، ممالک جهان ارزد

وصل تو، حیات جاودان ارزد

زان لعل که صد هزار دل دارد

یک بوسه بصد هزار جان ارزد

نام چو منی همی بری خه خه

[...]

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۷

 

شام از طرب رخت سحر گردد

زهر، از مدد لبت شکر گردد

از عشق غلامی تو هر ماهی

سر تا بقدم همه کمر گردد

خورشید اگرچه داشت ناموسی

[...]

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۰

 

جان نقش رخ تو بر بصر دارد

تن نیز غم تو بر جگر دارد

من خاک دل خودم که از عزت

خاک قدم تو تاج سر دارد

در خدمت تو زمانه معذور است

[...]

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۲

 

از عشق تو بوی خون همی آید

دم نتوان زد که چون همی آید

هر بار دل آمدی کم از غم هات

این بار غمت فزون همی آید

چشم تو خدنگ بر گمان دارد

[...]

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۶

 

تن بی غم تو جان نمی‌خواهد

جان بی رخ تو جهان نمی‌خواهد

کو، کور دلی که بر دل از عشقت

مانند سگ استخوان نمی‌خواهد

گفتم بکن اینقدر، که جان از تو

[...]

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۹

 

جور تو گر عنان بجنباند

آسمان در رکاب او راند

بلب آمد هزار جان وقت است

که قبولت بسی بجنباند

گفتی آن وعده یاد میداری

[...]

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۴

 

از دل گره غم تو بگشادم

سودای تو از دماغ بنهادم

برمن دگری گزیده ئی شاید

او را بتو و تو را باو دادم

عمری است که خاک تو همی بوسم

[...]

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۱

 

بی شب زلف تو سیه روزم

خسته روزگار کین توزم

محرم بزم خوبی تو منم

که بیک آه می بر افروزم

تا تو را حسن نیک میسازد

[...]

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۲

 

بر گل چو مثال عنبر انگیزی

در روم ززنگ لشگر انگیزی

گه سنبل بسته را بشورانی

تا، آفت شور دیگر انگیزی

گه نرگس مست را، بخوابانی

[...]

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۹

 

جز کف رادت به یک قرابه تلخ

مشکل او را کسی جواب نداد

اثیر اخسیکتی
 
 
sunny dark_mode