گنجور

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۸۲

 

از مادر دهر تا بزادیم

جان در سر مهر او نهادیم

تا دل به دو زلف یار بستیم

از دیده دو جوی خون گشادیم

از روی هوا چو مرغ زیرک

[...]

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۹۱

 

با سرو قد تو عشق بازیم

یارب برسد که ما نبازیم

گر حکم کنی به جانم ای جان

جان را چه محل که سر ببازیم

از شوق لبت چو آب حیوان

[...]

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۹۸

 

ما خود ز که ایم و از کدامیم

در زمره عاشقان چه نامیم

چون مرغ اسیر پرشکسته

در شست دو زلف تو به دامیم

در فرض دعای دولت تو

[...]

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۷۸

 

گهی بزم طرب را ساختندی

گهی نرد هوس را باختندی

به خلوتگاه خاص و مجلس انس

همی جام طرب پرداختندی

کمیت و خنگ فرصت را به شادی

[...]

جهان ملک خاتون
 
 
sunny dark_mode