گنجور

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۸

 

دارم سر خاک پایت ای دوست

آیم به در سرایت ای دوست

آنها که به حسن سرفرازند

نازند به خاکپایت ای دوست

چون رای تو هست کشتن من

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳

 

ای ساقی می بیار پیوست

کان یار عزیز توبه بشکست

برخاست ز جای زهد و دعوی

در میکده با نگار بنشست

بنهاد ز سر ریا و طامات

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۱

 

معشوقه از آن ظریف‌تر نیست

زان عشوه‌فروش و عشوه‌خر نیست

شهری‌ست پر از شگرف لیکن

زو هیچ بتی شگرف‌تر نیست

مریم‌کده‌ها بسی‌ست لیکن

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۹

 

روزی دل من مرا نشان داد

وز ماه من او خبر به جان داد

گفتا بشنو نشان ماهی

کو نامهٔ عشق در جهان داد

خورشید رهی او نزیبد

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۰

 

نور رخ تو قمر ندارد

شیرینی تو شکر ندارد

خوش باد عشق خوبرویی

کز خوبی او خبر ندارد

دارندهٔ شرق و غرب سلطان

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۸

 

هر دل که قرین غم نباشد

از عشق بر او رقم نباشد

من عشق تو اختیار کردم

شاید که مرا درم نباشد

زیرا که درم هم از جهانست

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۴

 

عاشق مشوید اگر توانید

تا در غم عاشقی نمانید

این عشق به اختیار نبود

دانم که همین قدر بدانید

هرگز مبرید نام عاشق

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۲

 

در عشق تو ای نگار خاموش

بفزود مرا غمان و شد هوش

من عشق ترا به جان خریدم

تو مهر مرا به یاوه مفروش

هرگز نشود غمت ز یادم

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۶

 

ای جور گرفته مذهب و کیش

این کبر فرو نه از سر خویش

جز خوب مگو از آن لب خوب

جز خوبی و لطف هیچ مندیش

تا دور شدی ز پیش چشمم

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۸

 

ای زلف تو تکیه کرده بر گوش

ای جعد تو حلقه گشته بر دوش

ای کرده دلم ز عشق مفتون

وی کرده تنم ز هجر مدهوش

چون رزم کنی و بزم سازی

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۱

 

ای زلف تو بند و دام عاشق

ای روی تو ناز و کام عاشق

در جستن تو بسی جهانها

بگذشته به زیر گام عاشق

بنمای جمال خویش و بفزای

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۶

 

من کیستم ای نگار چالاک

تا جامه کنم ز عشق تو چاک

کی زهره بود مرا که باشم

زیر قدم سگ ترا خاک

صد دل داری تو چون دل من

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۷

 

ای بلبل وصل تو طربناک

وی غمزت زهر و خنده تریاک

ای جان دو صدهزار عاشق

آویخته از دوال فتراک

افلاک توانگر از ستاره

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۰

 

ای ساقی خیز و پر کن آن جام

کافتاده دلم ز عشق در دام

تا جام کنم ز دیده خالی

وز خون دو دیده پر کنم جام

ایام چو ما بسی فرو برد

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۸

 

از همت عشق بافتوحم

پا بستهٔ عشق بلفتوحم

بربود ز بوی زلف عقلم

بفزود ز آب روی روحم

از موی سیاه اوست شامم

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۱

 

دستی که به عهد دوست دادیم

از بند نفاق برگشادیم

زان زهد تکلفی برستیم

در دام تعلق اوفتادیم

از پیش سجاده بر گرفتیم

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۲

 

ما عاشق همت بلندیم

دل در خود و در جهان چه بندیم

آن به که یکی قلندری وار

می‌گیریم ار چه دانشمندیم

از بهر پسر به سر بیاییم

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۵

 

الحق نه دروغ سخت زارم

تا فتنهٔ آن بت عیارم

من پار شراب وصل خوردم

امسال هنوز در خمارم

صاحب سر درد و رنج گشتم

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۶

 

می ده پسرا که در خمارم

آزردهٔ جور روزگارم

تا من بزیم پیاله بادا

بر دست زیار یادگارم

می رنگ کند به جامم اندر

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۲

 

ای چهرهٔ تو چراغ عالم

با دیدن تو کجا بود غم

شد خلد به روی تو سرایم

بی روی تو خلد شد جهنم

ای شمسهٔ نیکوان به خوبی

[...]

سنایی
 
 
۱
۳
۴
۵
۶
۷
۱۳۸
sunny dark_mode