گنجور

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲

 

ای آنکه به رخساره ارغوانی

نوشین لبی و شیرین زبانی

بازار تو خود همچو آسمانست

زیرا که تو چون ماه آسمانی

فرمان نکویان همه تو را شد

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » توصیفات » شهرآشوب » شمارهٔ ۳۰ - صفت یار هندسی گفت

 

خورشید ملاحت است رویش

نورش به جهان شده است سایر

پرگار لطافت است دستش

بی نقطه همی کشد دوایر

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » توصیفات » شهرآشوب » شمارهٔ ۳۱ - در حق دلبر مؤذن گوید

 

ای بت کشمیر و سرو کشمر

ای حور دلارام و ماه دلبر

چون بتکده آزرست مسجد

از روی تو ای نگار آزر

ای دوست مؤذن تو را ز ایزد

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » توصیفات » شهرآشوب » شمارهٔ ۸۵ - صفت یار بربطی گفته

 

بتا زهره آسمان جمالی

چو زهره به من بر تو فرخنده فالی

کنار تو خالی نباشد ز بربط

ز بربط نباشد بلی زهره خالی

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » توصیفات » ماههای فارسی » شمارهٔ ۵ - مرداد ماه

 

مردان مهست سخت خرم

می نوش پیاپی و دمادم

از گردون طبع خاک پر تف

وز باران چشم ابر پر نم

بر دشت لباسهای رو نیست

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » توصیفات » ماههای فارسی » شمارهٔ ۷ - مهر ماه

 

ای مه مه مهر و مهر ماه است

بی باده نشستن از گناه است

روز و رخ دوستان سپید است

روی و دل دشمنان سیاه است

سلطان ملک ارسلان مسعود

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » توصیفات » ماههای فارسی » شمارهٔ ۹ - آذر ماه

 

ای ماه رسیده ماه آذر

برخیز و بده می چو آذر

آذر بفروز و خانه خوش کن

ز آذر صنما به ماه آذر

گر باغ بماند ساده بی گل

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » توصیفات » نام روزهای فرس » شمارهٔ ۱۰ - آبان روز

 

آبان روز است روز آبان

خرم گردان به آب رز جان

بنشین به نشاط و دوستان را

ای دوست به عز و ناز بنشان

تا باده خوریم و شاد باشیم

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » توصیفات » روزهای هفته » شمارهٔ ۶ - جمعه

 

آدینه مزاج زهره دارد

چون آمد لهو و شادی آرد

ای زهره جمال باده درده

کامروزم باده به گوارد

بر یاد خدایگان عالم

[...]

مسعود سعد سلمان
 

ابوالفرج رونی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۳ - ایضاً له

 

با اهل خرد جهان بکین است

مرد هنری از آن غمین است

آن کو به بر خرد مهین است

زین ازرق بی خرد کهین است

بر هر که نشانی از هنر هست

[...]

ابوالفرج رونی
 

ابوالفرج رونی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۶ - ایضاً له

 

میمون شد و فرخ و مبارک

به فراخت ز چرخ تاج تارک

هم دین محمدی و هم ملک

از عدل خدایگان اتابک

خورشید شهان مظفرالدین

[...]

ابوالفرج رونی
 

ابوالفرج رونی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۵

 

گردون ز برای هر خردمند

صد شربت جان گزا در آمیخت

گیتی ز برای هر جوانمرد

هر زهر که داشت در قدح ریخت

از بهر هنر در این زمانه

[...]

ابوالفرج رونی
 

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۲۵۶

 

از خلد گرفت بوستان نور

پیرایه و جامه یافت از حور

جامه ز حریر و حُلّه دارد

سرمایه ز لعل و درّ منثور

بودند چهار مه درختان

[...]

امیر معزی
 

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۷۲

 

آدینه و صبح و عید قربان

فرخنده گشاد هر سه یزدان

بر ناصر دین و تاج ملت

شاه عجم و پناه ایران

سنجر که نهیب خنجر او

[...]

امیر معزی
 

امیر معزی » غزلیات » شمارهٔ ۲۶

 

آن زلف نگر بر آن بر و دوش

وان خط سیه بر آن بناگوش

هر دو شده پیش ماه و خورشید

مانندهٔ حاجبان سیه‌پوش

بی‌گرمی و بی‌فروغ آتش

[...]

امیر معزی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱

 

احسنت و زه ای نگار زیبا

آراسته آمدی بر ما

امروز به جای تو کسم نیست

کز تو به خودم نماند پروا

بگشای کمر پیاله بستان

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷

 

این رنگ نگر که زلفش آمیخت

وین فتنه نگر که چشمش انگیخت

وین عشوه‌نگر که چشم او داد

دل برد و به جانم اندر آمیخت

بگریخت دلم ز تیر مژگانش

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸

 

تا نقش خیال دوست با ماست

ما را همه عمر خود تماشاست

آنجا که جمال دلبر آمد

والله که میان خانه صحراست

وانجا که مراد دل برآمد

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱

 

ای پر دُر گوش من ز چنگت

وی پر گل چشم من ز رنگت

هنگام سماع بر توان چید

تُنگ شکر از دهان تنگت

چون چنگ به چنگ بر نهادی

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳

 

زان چشم پر از خمار سرمست

پر خون دارم دو دیده پیوست

اندر عجبم که چشم آن ماه

ناخورده شراب چون شود مست

یا بر دل خسته چون زند تیر

[...]

سنایی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۶
۱۳۸
sunny dark_mode