گنجور

رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۴

 

آن صحن چمن، که از دم دی

گفتی: دم گرگ یا پلنگ است

اکنون ز بهار مانوی طبع

پرنقش و نگار همچو ژنگ است

بر کشتی عمر تکیه کم کن

[...]

رودکی
 

رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۴۳

 

تا کی گویی که: اهل گیتی

در هستی و نیستی لئیمند؟

چون تو طمع از جهان بریدی

دانی که همه جهان کریمند

رودکی
 

رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۲۱

 

بر روی پزشک زن، میندیش

چون بود درست بیسیارت

رودکی
 

رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۵۰

 

هردم که مرا گرفته خاموش

پیچیده به عافیت چو فرغند

رودکی
 

رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۷۶

 

بر هبک نهاده جام باده

وان گاه ز هبک نوش کردش

رودکی
 

رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۵۱

 

زلفینک او نهاده دارد

بر گردن هاروت زاولانه

رودکی
 

رودکی » مثنوی‌ها » ابیات به جا مانده از دیگر مثنویها » پاره ۶

 

بگرفت به چنگ چنگ و بنشست

بنواخت به شست چنگ را شست

رودکی
 

رودکی » مثنوی‌ها » ابیات به جا مانده از دیگر مثنویها » پاره ۷

 

فرخار بزرگ و نیک جاییست

کان موضع آن بت نواییست

رودکی
 

رودکی » مثنوی‌ها » ابیات به جا مانده از دیگر مثنویها » پاره ۸

 

نه کفشگری که دوختستی

نه گندم و جو فروختستی

رودکی
 

کسایی » دیوان اشعار » نوروز

 

نوروز و جهان چون بت نو آیین

از لاله ، همه کوه بسته آذین

کسایی
 

عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۱۴۶

 

من طالب خنج تو شب و روز

اندر پی کشتنم چرائی

عنصری
 

عنصری » اشعار منسوب » شمارهٔ ۱۶

 

نمرود به گاه پور آذر

می‌گفت خدای خلق ماییم

جبار به نیم‌پشه او را

خوش داد سزا که ما گواییم

عنصری
 

ابوسعید ابوالخیر » ابیات پراکندهٔ نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » تکه ۵۸

 

ای بار خدا به حق هستی

شش چیز مرا مدد فرستی

ایمان و امان و تن درستی

فتح و فرج و فراخ دستی

ابوسعید ابوالخیر
 

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵۰

 

ای خوانده کتاب زند و پازند

زین خواندن زند تا کی و چند؟

دل پر ز فضول و زند برلب

زردشت چنین نبشت در زند؟

از فعل منافقی و بی‌باک

[...]

ناصرخسرو
 

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۹۶

 

ای گشته جهان و خوانده دفتر

بندیش ز کار خویش بهتر

این چرخ بلند را همی بین

پر خاک و هوا و آب و آذر

یک گوهر تر و نام او بحر

[...]

ناصرخسرو
 

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰۵

 

ای ذات تو ناشده مصور

اثبات تو عقل کرده باور

اسم تو ز حد و رسم بیزار

ذات تو ز نوع و جنس برتر

محمول نه‌ای چنانکه اعراض

[...]

ناصرخسرو
 

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰۹

 

ای یار سرود و آب انگور

نه یار منی به حق والطور

معزول شده است جان ز هرچه

داده است بر آنت دهر منشور

می گوی محال ز آنکه خفته

[...]

ناصرخسرو
 

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳۴

 

این طارم بی‌قرار ازرق

بربود ز من جمال و رونق

وان عیش چو قند کودکی را

پیری چو کبست کرد و خربق

گوشم نشنود لحن بلبل

[...]

ناصرخسرو
 

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۵۵

 

از بهر چه این کبود طارم

پر گرد شده است باز و مغتم؟

زیرا که درو خزان به زر آب

بر دشت نبشت سبز مبرم

گشت آب پر از تم و کدر صاف

[...]

ناصرخسرو
 

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۵۶

 

ای بار خدای و کردگارم

من فضل تو را سپاس دارم

زیرا که به روزگار پیری

جز شکر تو نیست غمگسارم

جز گفتن شعر زهد و طاعت

[...]

ناصرخسرو
 
 
۱
۲
۳
۱۳۸
sunny dark_mode