گنجور

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۸۸

 

ای من به وفای تو رسیده

وز تو همه نقض عهد دیده

آهو چشما چرا چو مجنون

یک‌باره شدی ز ما رمیده

هر شب ز غمت هزار طوفان

[...]

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۰۷

 

ای یار برون شو از میانه

تا باز بدو شوی یگانه

مستغرقِ وهم و رأی خویشی

بی‌داد مکن ز هردوانه

هم صحبتِ نیک‌خواه باشی

[...]

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۱۷

 

گر هیچ به کویِ ما کنی رای

بر خانه ی چشم ما فرود آی

گرچه نبود چو من گدا را

در خوردِ نزولِ پادشا جای

زان روی که خانه خانه ی تست

[...]

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۳۵

 

ما را ز دهانِ تو نباتی

یعنی که به بوسه‌ ای براتی

شکرانه ی روزگارِ خود را

از گوشه ی لب بده زکاتی

شیرین‌تر و نغزتر نباشد

[...]

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۳۹

 

یک جام به من ده و برستی

از علتِ خویشتن‌پرستی

ساقی بنهم چرا بننهم

بر پای تو سر که حق به دستی

من جان به لب و تو جام بر کف

[...]

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۴۰

 

گر مستی و گر هواپرستی

از ما بگذر چنان که هستی

در شور که در هوای شیرین

هم شیفتگی به است و مستی

چون سدره اگر بلند قدری

[...]

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۴۵

 

دوش آمد و گفت اگر ز هستی

یک‌باره درست برشکستی

رو از سر نام و ننگ برخیز

چون بر سر کوی ما نشستی

یا دست وفا به دست ما ده

[...]

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » ترجیعات » شمارهٔ ۱ - گرم رو باش

 

ای دل ز بلا مکن تحاشی

جان بر سر دل چرا نباشی

در آتش و آب حرص و آزی

تا طالب نان و دیگ باشی

ایام لویشه کرده بودست

[...]

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۰۴

 

دوش آمد و گفت در چه کاری

از دست شدی سرِ چه داری

بگذشت به هرزه روزگارت

موقوفِ که در چه انتظاری

گرداب کشیده در میانت

[...]

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۶۷

 

کُشتی ز بس انتظار تا کی

ای یار فریب یار تا کی

رخساره به خونِ دیده رنگین

از دستِ تو ای نگار تا کی

با ما نه قرار داده بودی

[...]

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۷۳

 

عشق آمد و کرد خانه خالی

بنشست به امر و نهی حالی

از مملکت دلم برانداخت

لشکرگه وهمی و خیالی

بر حصن دماغ نام زد کرد

[...]

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۸۲

 

آخر منم و لبی و جامی

موقوف نی ام به ننگ و نامی

تشنیع چه می زنند بر من

بی پال و پری میان دامی

هر گه که به لب رسید جانم

[...]

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۲۱

 

پیری‌ست مرا چو نو جوانی

در عالمِ عشق مهربانی

از غایتِ شوق هر زمانی

از جانبِ دوست ترجمانی

چون بر گویم که کیست آری

[...]

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۵۶

 

بر من بگذشت دی پگاهی

سروی و فرازِ سرو ماهی

زیبا بر و گردن و نغوله

آراسته کاکل و کلاهی

آشوبِ دلی هلاکِ جانی

[...]

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۵۹

 

هرگز نکنی به ما نگاهی

دادی ندهی به دادخواهی

تو برده به هر کرشمه جانی

ما سوخته عالمی به آهی

جز علّتِ دوستی ندارم

[...]

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۶۱

 

عشق است نه هر چنان که خواهی

دردست و نیازِ صبح‌گاهی

از خود به درآی تا نباشی

موقوفِ اوامر و نواهی

گر زآن که گدای کوی اویی

[...]

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۸۳

 

ای یار اگر تو یار مایی

با ما بر او چرا نیایی

مادام که تو حجاب خویشی

بیگانه ز آشنای مایی

امروز چرا چنین به یکبار

[...]

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۹۰

 

ای چشم مرا تو روشنایی

برخیز و بیا دمی کجایی

ما بی تو به کام دشمنانیم

شاید که به دوستان بشایی

پیغام به ما نمیفرستی

[...]

حکیم نزاری
 
 
۱
۲
۳
sunny dark_mode